Sunteți pe pagina 1din 49

‫*‬

‫فهرست كوته‌نوشت منابع‬ ‫چکیــده اين مقاله به بررســي‬


‫مقالــة «ترجمة زيدي‬ ‫پژوهشگر زبان‌هاي‬
‫‪- AiW: Bartholomae Chr., Altiranisches Wörtebuch, Strassburg 1904.‬‬
‫قرآن به زبان طبري» از‬ ‫ايراني غربي‬
‫‪- OP: Kent R.G., Old Persian (Gerammer-Texts-Lexicon),‬‬
‫‪New Haven 1953.‬‬ ‫حبيب برجيان مي‌پردازد‪.‬‬
‫‪- Verbum: Henning W.B., 1933, Das Verbum des Mittelpersischen‬‬ ‫نخســت خوانش مؤلــف و ترجمة وي‬
‫‪der Turfanfragmente, in: Acta Iranica 14.‬‬ ‫‌آورده و ســپس بر اســاس تحليل‌هاي‬
‫‪- DKS: Bailey H.W., Dictionary of Khotan Saka, Cambridge 1979.‬‬ ‫زباني‪ ،‬اشتباهات آن نشان داده مي‌شود‪.‬‬
‫‪- List: Henning W. B., 1937: Walter Bruno Henning, A list of‬‬ ‫ســرانجام تالش مي‌شــود تــا خوانش‬
‫درست و تحليل دقيق زباني از واژگان و‬
‫‪146‬‬
‫‪Middle Persian and Parthian words,BSOS 92-79 :9 [= Sel. Pap.‬‬
‫‪I: 572-559].‬‬ ‫عبارات طبري به دست داده شود‪.‬‬
‫‪- EDIV: Cheung J., 2007: Etymological Dictionary of the Iranian‬‬
‫‪Verb, Leiden, Boston.‬‬ ‫واژگان كليدي‪ :‬طبري‪ ،‬زيدي‪ ،‬متون‬
‫‪- MP: Nyberg H. S; 1974: A manual of Pahlavi. Part II: Glossary.‬‬ ‫طبري‪ ،‬برجيان‬
‫‪Wiesbaden: Harrassowitzr.‬‬
‫‪- GNE: Horn P., Grundriss der neupersischen Etymologie,‬‬
‫‪Strassburg 1893.‬‬
‫‪- CPD: MacKenzie, D. N; 1971: A concise Pahlavi dictionary.‬‬ ‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

‫‪London: Oxford University Press,‬‬


‫‪- DMMPP: Desmond Durkin-Meisterernst, Dictionary of‬‬
‫‪Manichaean Texts. Volume III: Texts from Central Asia and‬‬
‫‪China edited by Nicholas Sims-Williams. Part 1: Dictionary‬‬
‫‪of Manichaean Middle Persian and Parthian. Turnhout‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪(Belgium): Brepols, 2004.‬‬


‫محمد اسفرايني‪ ،‬تاج‌التّراجم في تفسير‬
‫تاج‪ :‬ابوالمظفّر شاهفور بن طاهر بن ّ‬
‫القرآن لألعاجم‪ ،‬تصحيح نجيب مايل هروي و علي‌اكبر الهي خراســاني (تهران‪:‬‬
‫ميراث مكتوب؛ علمي و فرهنگي‪)1374 ،‬‬
‫پــارس‪ :‬ترجمة قرآن موزة پارس‪ ،‬به کوشــش دکتر علــی رواقی (تهران‪:‬‬
‫انتشارات بنیاد فرهنگ ایران‪)2535 ،‬‬
‫محمد نسفی‪ ،‬تفسیر نسفی‪ ،‬تصحیح‬ ‫الدین ُعمر بن ّ‬
‫نسفی‪ :‬امام ابوحفص نجم ّ‬
‫دکتر عزیزاهلل جوینی (تهران‪ :‬سروش‪)1390 ،‬‬

‫از دوستان عزيزم مجيد پور‌احمد و حميدرضا نيك‌روش كه مقاله را خوانده و نكات‬
‫سودمندي در ويرايش آن ياد‌آور شدند‪ ،‬سپاسگزارم‪.‬‬
‫* حبيب برجيان‪« ،‬ترجمة زيدي قرآن به زبان طبري»‪ ،‬آينة ميراث‪ ،‬دورة جديد‬
‫(‪ ،)1388‬ضميمه ‪.163-105 :15‬‬
‫لسان‪ :‬لسان التنزیل‪ ،‬به کوشش مهدی محقق (تهران‪ :‬بنیاد فرهنگ ایران‪)2535 ،‬‬
‫مفردات‪ :‬تفسیر مفردات قرآن‪ ،‬تصحیح عزیزاهلل جوینی (تهران‪ :‬پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی‪)1378 ،‬‬
‫خطی آستان قدس رضوی شمارة ‪ 4‬با ترجمة فارسی کهن‪ ،‬به کوشش احمدعلی رجائی بخارائی‬ ‫قرآن ‪ :4‬فرهنگ لغات قرآن ّ‬
‫(تهران‪ :‬مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی‪)1363 ،‬‬
‫کمبریج‪ :‬تفسیر قرآن مجید (نسخه محفوظ در کتابخانة دانشگاه کمبریج) ج‪ ،2‬تصحیح جالل متینی (تهران‪ :‬بنیاد فرهنگ ایران‪)1349،‬‬
‫مقدمه دکتر مهدی محقّق‬‫مقدمة االدب‪ ،‬از روی چاپ لیپزیک آلمان ‪ 1843‬میالدی‪ ،‬با ّ‬ ‫علمه جاراهلل زمخشری‪ّ ،‬‬‫مقدمة االدب‪ّ :‬‬
‫(مؤسسه مطالعات اسالمی دانشگاه تهران‌– دانشگاه مک گیل‪)1386 ،‬‬
‫مصادراللغة ‪ :‬فرهنگ مصادرال ّلغة‪ ،‬تصحیح عزیزاهلل جوینی (تهران‪ :‬دانشگاه تهران‪)1377 ،‬‬
‫فرهنگنام ‌ة قرآني‪ :‬فرهنگنام ‌ة قرآني‪ ،‬با نظارت محمد‌جعفر ياحقي (مشــهد‪ :‬بنياد پژوهشهاي اسالمي آستان قدس رضوي‪،‬‬
‫‪)1376 -1372‬‬
‫ذیل فرهنگ‌ها‪ :‬علی رواقی با همکاری مریم میرشمسی‪ ،‬ذیل فرهنگ‌های فارسی (تهران‪ :‬هرمس‪)1381 ،‬‬

‫فصلنامة آیینة میراث در سال ‪ 88‬ضمیمه‌ای را با عنوان «متون طبری» به چاپ رساند‪ .‬این ضمیمه مجموعة دوازده مقاله‬
‫است از دکتر حبیب برجیان که در آن گویش طبری بر اساس آثار کهن و نو‪ ،‬بررسی شده است‪ .‬مقالة چهارم این مجموعه با‬
‫عنوان «ترجمة زیدی قرآن به زبان طبری» به معرفی نسخة ‪ 17982‬کتابخانة مجلس شورای اسالمی اختصاص دارد‪.‬‬
‫در این مقاله مؤلف ابتدا دربارة تاریخ احتمالی نگارش این تفسیر بحث می‌کند‪ .‬سپس به توصیف نسخه و ویژگی‌های‬
‫رسم‌الخطی آن می‌پردازد‪ 1.‬سرانجام ترجمة طبری بیست سورة آخر قرآن را بررسی می‌کند‪ .‬مؤلف در بخش پایانی و‬
‫اصلی مقاله‌اش به خوانش و ترجمة واژگان و عبارات طبری این تفسیر پرداخته اما در این راه دچار اشتباهات فراوانی‬
‫شــده است‪ .‬به نظر می‌رسد این اشتباهات از آنجا ناشی شــده که مؤلف با ساختارهای زبانی و ویژگی‌های آوایی این‬
‫گویش آشنایی دقیق نداشته است‪ .‬این عدم آشنایی‪ ،‬خوانش متن را برای مؤلف دشوار کرده است‪ .‬خوانش‌های نادرست‬
‫و شــکاکانة مؤلف راه را بر فهم درســت وی از متن بسته‪ ،‬که این امر خود به اشتباهات بیشتر دامن زده است‪ .‬دامنة‬
‫وسیع این اشتباهات باعث نگارش مقالة حاضر شد‪.‬‬
‫در ذیل خوانش‌ها و ترجمه‌هایی که به نظر نگارندة این سطور دارای اشتباه است‪ ،‬آورده شده و سپس پیشنهاداتی‬
‫‪147‬‬ ‫در زمینة شکل خوانش‪ ،‬شیوة ترجمه و تحلیل واژگان و عبارات ارائه شده است‪:‬‬

‫‪ .1‬مِن َع َل ٍق‪ :‬ا تاجه‪ /‬اتا جه خون‪« :‬از خون تازه‪/‬از یک خون»‬
‫برجیان بین «ا تاجه»‪« /‬اتا جه خون» مردد است‪ .‬البته در پانویس صورت نخست را ترجیح می‌دهد‪ .‬وی صورت نخست‬
‫را «از خــون تــازه» و صورت دوم را «از یک خون» ترجمه می‌کند‪« .‬اتــا» و «جه» در خوانش دوم‪ ،‬همانطور که خود‬
‫برجیان اشاره می‌کند‪ ،‬در متن شاهدی ندارند و البته مربوط به لهجه‌های امروزی طبریند‪.‬‬
‫در این تفسیر در ترجمة واژه‌های نکره از «یک»‪«/‬یکی»‪«/‬ی» استفاده می‌شود نه «اتا»‪:‬‬
‫صِ راطاً‪ :‬راﻫﻲ ‪/1( rāhī‬ر‪َ )8/‬مکان ًا ُس ًوی‪ :‬ﺑﻴﻜﻲ جکا ‪/1( ba yekī jagāh‬پ‪)20/‬‬
‫خوانش دوم درست است‪« .‬ا‪ »e :‬در ترجمة «مِن» و به معنی «از» بارها در این تفسیر آمده است‪« .‬تاجه خون» در‬
‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬
‫ق» آمده اســت‪ .‬ترجمة « َعلَق» به «تاجه خون» در متن شواهد دیگری نیز دارد‪َ :‬ع َل َقةً‪ :‬بتاج خون ‪ba tāja‬‬ ‫ترجمة « َعلَ ٍ‬
‫‪/2( xūn‬ر‪ )344/‬در قرآن شمارة ‪ 12‬از فرهنگ‌نامة قرآني نيز «علق» به «خون تازه» ترجمه شده است‪ .‬این واژه از ریشة‬
‫‪2‬‬
‫‪« tak-‬دویدن‪ ،‬تاختن» است‪.‬‬
‫‪3‬‬
‫‪ * tāč-a-> tāj-‬با تبدیل ‪-č-> j‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫‪4‬‬
‫ا تاجه خون ‪ : e tāja xūn‬از خون تازه‪.‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪ .2‬اَن َرا ُه استَغنی‪ :‬خویشتنا دینکا‪« :‬خویشتن را بی نیاز؟»‬


‫واژة دوم «وینکا» است اما برجیان آن را «دینکا» خوانده و با تردید آن را «بی نیاز» ترجمه کرده است‪ .‬در واقع وی‬
‫این واژه را معادلی برای «اســتَغنی» پنداشته است‪« .‬خویشتنا وینکا» در ترجمه برای «اَن َرا ُه» آمده است و ربطی به‬
‫«استَغنی» ندارد‪« .‬کا» در این تفسیر به عنوان پس واژه بر زمان داللت می‌کند‪ 5‬و در جای جای این تفسیر شواهدي‬
‫از آن در دست است‪:‬‬

‫‪  1‬براي آگاهي از تاريخ نگارش اين تفسير و ويژگي‌هاي رسم‌الخطي و زباني آن نك‪( :‬محمدي‪ :1392 ،‬ص ‪.)240-239‬‬
‫‪2  Bartholomae AiW 624.‬‬
‫*‬
‫‪ 3‬شواهدی دیگر از این تحول آوایی‪ :‬وجاردن ‪ vujārdan‬گزاردن‪/1( .‬پ‪‌vi-čāra-> vujār- )18/‬‬
‫*‬
‫واپرداجن ‪ vāpardājan‬بازپردازند‪/1( .‬پ‪para-tāča-> pardāj- )7/‬‬
‫‪ 4‬ترجمه‌های کهن قرآنی این واژه را به «خون بسته» ترجمه کرده‌اند‪( .‬قرآن ‪ ،4‬لسان‪ ،‬مفردات‪ ،‬نسفی‪ ،‬پارس‪،‬کمبریج)‬
‫‪«   5‬کا» در بسیاری از موارد به فعل پیش از خود می‌چسبد‪.‬‬
‫ا ِذا تُتلی‪ :‬وخوننکا ‪/1( vaxvanan kā‬ر‪ )10/‬پارس‪ :‬چون فرخوانند‪.‬‬
‫اینجا در ســاخت آیه «اَن» بر زمان داللت می‌کند‪ .‬در تفســیر‪ ،‬در زیر واژه‪« ،‬ای حین راه» آمده که به داللت زمانی‬
‫«اَن» در این ســاخت اشاره دارد‪ .‬این امر در ترجمه‌های فارسی نیز منعکس شده است‪ :‬کمبریج‪ :‬چون خویشتن را از‬
‫خدای همی بی‌نیاز بیند‪ .‬نسفی‪ :‬چون بیند خویشتن را بي نياز‪ .‬ترجمة نسفی دقیقاً با ترجمة تفسیر همخوانی دارد‪.‬‬
‫‪ vīna‬فعل مضارع سوم شخص مفرد است‪ vīn- .‬مادة مضارع و ‪ -a‬شناسة سوم شخص مفرد است‪ .‬این واژه از ریشة‬
‫‪ vai-‬به معنی «دیدن» است‪.‬‬
‫‪6‬‬
‫مادة مضارع ‪« OP. vaina-‬دیدن»‬
‫‪ * vainā-> vīn-‬با ویژگی واجی‪v-> v 7‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫اَن َرا ُه‪ :‬خویشتنا وینکا ‪ xvēštanā vīna kā‬چون خویشتن را بیند‪.‬‬

‫الرجعی‪ :‬وا تی خیا جا بقیامة ‪« :‬باز [به] خدایت [خواهي] گشت بقیامت»‪.‬‬
‫ک ُّ‬‫‪ .3‬ا َِّن ا ِلی َرب ِّ َ‬
‫ســاخت «وا ‪ ...‬جا» یا «به ‪ ...‬جا» در این گویش به معنی «نزدِ‪ /‬ســویِ ‪ /‬به ‪ »...‬است‪ .‬این ساخت بیشتر در ترجمة‬
‫«اِلی ‪ »...‬یا فعلی با معنای «آمدن» که با «ضمیر متصلی» همراه است‪ ،‬می‌آید‪:‬‬
‫الرحمنِ‪ :‬وا خیا جا یعنی وا وهشت ‪/1( vā xeyā jā ya‛nī vā vahešt‬ر‪ )13/‬وا نزدیک خدا یعنی وا بهشت‪ .‬پارس‪:‬‬ ‫اِلَی َّ‬
‫وا نزدیک خدای‪ .‬تاج و نسفی‪ :‬به بهشت‪.‬‬
‫َو یَأتینا‪ :‬ا وا اما جا ای ‪/1( u vā amā jā āya‬پ‪ )12/‬پارس‪ :‬او بیاید به نزدیک ما‪.‬‬
‫ساخت دو حرف اضافه‌اي‪« ،‬وا»‪«/‬به» به عنوان حرف اضافة پیشین و «جا» به عنوان حرف اضافة پسین‪ ،‬سمت و‬ ‫ِ‬ ‫در این‬
‫جهت کار را نشان می‌دهند‪ .‬برجیان چون این ساخت را در نیافته‪ ،‬در پانویس آورده که «وا» را «دا» نیز می‌توان خواند‪ .‬ترجمة‬
‫برجیان چنین است‪« :‬باز [به] خدایت [خواهي] گشت بقیامت»‪ .‬از آنجا که «گشت» معادلی در صورت طبری ندارد‪ ،‬احتماالً‬
‫اشــتباه ویرایشی رخ داده و این صورت مورد نظر برجیان بوده است‪« :‬باز [به] خدایت [خواهي گشت] به قیامت»‪ .‬در واقع‬
‫زمان «ال ُّرجعی» را که در ادامة آیه آمده است‪ ،‬نشان می‌دهد‪.‬‬
‫ک» است و «بقیامة»‪ِ ،‬‬ ‫«وا تی خیا جا» ترجمة لفظ به لفظِ «اِلی َرب ِّ َ‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ا ِلی َرب ِّ َ‬
‫ک‪ :‬وا تی خیا جا بقیامة ‪ vā tī xeyā jā ba γīyamat‬نزد خدایت‪ ،‬به قیامت‪.‬‬
‫‪148‬‬
‫الرجعی‪ :‬واجومین‪« :‬بازگشتن»‪.‬‬
‫‪ُّ .4‬‬
‫برجیان در «لغت نامه»‌ای که در پایان مقاله‌اش آورده است‪ ،‬به تفصیل دربارة مادة این مصدر و مشتقاتش که در این‬
‫تفسیر آمده‪ ،‬بحث می‌کند‪ .‬وی رأی پاکزاد که مادة این مصدر را ‪ jm-‬صورت تحول یافتة ‪ gam-‬ایرانی باستان دانسته است‪،8‬‬
‫رد می‌کند‪ .‬برجیان حدس می‌زند که «ﺟ‪ »-‬پیشوند فعلی است‪ .‬وی سپس فرض خود را چنین پیش می‌برد‪« :‬احیاناً همان‬
‫حرف اضافة جا‪/‬جه اســت که در عموم گویش‌های طبری بر حرکت به ســوی چیزی داللت دارد» وی سپس برای قوت‬
‫بخشیدن به فرض خویش «وا جا شونه» را مثال می‌آورد‪ .‬اما «جا» در اين مثال نه پیشوند فعلی‪ ،‬که حرف اضافة پسین‬
‫اســت برای «خاک» که برجیان در مثال خویش نیاورده اســت‪ .‬صورت کامل عبارتی که برجیان در مثال خویش آورده‪،‬‬ ‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

‫چنین است‪« :‬ﺑﺨﺎک وا جا شونه‪ :‬به خاک باز می‌رود»‪( .‬برای این ساخت نک‪( )3 :‬برای این عبارت نک‪)5 :‬‬
‫ساخت «واجومین» که تحلیلش مؤلف «متون طبری» را به زحمت انداخته‪ ،‬چنین است‪ :‬واﺟ‪-‬وﻣﻴ‪-‬ن‪vāj-umay-an‬‬
‫‪ vāj-‬پیشوند فعلی است که در سراسر متن نمونه‌هایی از کاربردش دیده می‌شود‪:‬‬
‫َف َر َجعناکَ‪ :‬اما ترا واﺟﺎوردیم ‪ amā terā vāj āvurdīm‬پارس‪ :‬فازگرداندیم‪/2( .‬ر‪)18/‬‬
‫این پیشوند معادل باز‪/‬فاز در فارسی دری است‪.‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪ umay-‬مادة ماضی است‪ * ā-gm.a-ta> umay- .‬با تحول ‪ .-t-> y9‬شواهد بسیاری از کاربرد این ماده در نسخه وجود دارد‪:‬‬
‫َفخَ لَفَ‪ :‬پس دروﻣﻴﻦ ‪/2( pas dar umayan‬ر‪ )10/‬پس درآمدند‪ .‬تاج‪ :‬پس اندر آمد‪.‬‬
‫‪ -an‬پسوندی است که از مادة ماضی مصدر می‌سازد‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫الرجعی‪ :‬واجومین ‪ vāj umayan‬باز آمدن‪ .‬پارس و نسفی و قرآن ‪ :4‬بازگشتن‪.‬‬
‫ُّ‬

‫‪6  Kent OP 206 I.‬‬


‫‪   7‬شــواهدی دیگر ازین قاعدة واجی‪َ :‬عل ًّیا‪ :‬وزرک ‪ vuzurg‬بزرگ‪/2( .‬پ‪ OP. vazarka- < )9/‬و نیز‪ :‬وهشــت ‪ vahešt‬بهشــت‪/3( .‬ر‪)29/‬‬
‫‪Av. vahišta-> vahešt‬‬
‫‪   8‬پاکزاد‪.152 :1384 ،‬‬
‫‪   9‬نمونه‌ای دیگر از این تحول واجی‪ :‬پیر ‪ pīyar‬پدر‪/5( .‬ر‪Av. pitar-/ OP. pitar- > pīyar )14/‬‬
‫الرجعی‪ :‬بخاک واجا شونه‪« :‬بخاک باز می‌رود‪/‬می‌گردد»‪.‬‬
‫‪ُّ .5‬‬
‫مشخص نیست چرا برجیان این عبارت را ترجمه‌ای برای « ال ُّرجعی» در نظر گرفته است‪ .‬جدا از اینکه عبارت هيچ ربطی‬
‫به «ال ُّرجعی» ندارد‪ ،‬خطی که از روی این واژه برای نشان دادن ترجمه یا تفسیر آن آغاز می‌شود‪ ،‬از روی عبارت مورد‬
‫بحث می‌گذرد و به تفسیری عربی در حاشیة باالی سمت راست صفحه می‌رسد‪( .‬نك‪ :‬تصوير ‪)1‬‬

‫تصوير ‪1‬‬

‫‪149‬‬ ‫ِ‬
‫راست صفحه آمده است‪( .‬نك‪ :‬تصوير ‪)2‬‬ ‫این عبارت در واقع در ترجمة واژة «یع ّف ُر» از تفسیر سمت‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

‫تصوير ‪2‬‬
‫مصدر این واژه «التَّعفیر» در «مصادر اللغة» به «در خاک گردانیدن» ترجمه شــده است‪ .‬در «مقدمة االدب» نیز مادة‬
‫ماضی این واژه از باب «تَ َف ُّعل» آمده است‪« :‬تَ َع َّف َر‪ :‬خاک آلود شد»‪.‬‬
‫خو انش پیشنهادی‪:‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪10‬‬
‫یع ّف ُر‪ :‬بخاک وا جا شونه ‪ ba xāk vā jā šūna‬به خاک باز می‌رود؟ خاک آلود می‌شود؟‬

‫‪ .6‬ا َ َرا َ َ‬
‫یت‪ :‬و (؟) تو دی یا مح ّمد‪« :‬و تو دیدی یا محمد؟»‪.‬‬
‫برجیان واژة نخست را باز نشناخته و آن را با تردید «و» خوانده است‪ .‬اما این واژه « ُه» است که به عنوان ادات پرسش‬
‫در ترجمة «اَ» استفهام آمده است‪ .‬نمونه‌های بسیاری از کاربرد این ادات پرسش در متن دیده می‌شود‪:‬‬
‫ا َ َوال یَذ ُک ُر‪ُ :‬ه وا ویر نیاورن ‪/2( hu vā vīr nayāvaran‬ر‪ )11/‬آیا با یاد نیاورند؟‬
‫در ترجمه‌های کهن فارسی این ادات پرسش به صورت‌های «اُ» و «او» آمده است‪( .‬نک‪ :‬نسفی و پارس)‬
‫‪11‬‬

‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ا َ َرا َ َ‬
‫یت‪ُ :‬ه تو دی یا مح ّمد ‪ hu tu dī yā Muhammad‬آیا تو دیدی ای مح ّمد؟‬

‫محم ٌد َوج َه ُه بَین اظهر ُکم‪.‬‬


‫‪  10‬این جمله در تفسیر پرسشی است‪ :‬هل یعف ُّر ّ‬
‫‪  11‬در این گویش «ا» ‪ u‬نیز به عنوان قید پرســش آمده اســت‪ :‬ا َ َفلَم یَه ِد ل َ ُهم‪ :‬ا راه ننمایستی ایشــانرا که ‪u rāh nanemāyastī īšān rā ke‬‬
‫(‪/7‬ر‪ )30/‬آیا راه ننمود ایشان را که؟‬
‫بده (؟)‬ ‫‪ .7‬ا َ َرا َ َ‬
‫یت‪ :‬ما خبر (؟) َ‬
‫یت» یعنی «دیدن» نظر داشــته‪ ،‬ترجمه را در نیافته اســت‪ .‬در «لغت نامه» نیز‬ ‫از آنجا که برجیان به معنای اولیة « ا َ َرا َ َ‬
‫واژة نخســت یعنی «ما» را که ضمیر اول شــخص مفرد در حالت مفعولی است ‪ ،‬نیاورده زیرا این ضمیر و حالتش را‬
‫‪12‬‬

‫یت» به «اخبر لی» ترجمه شده که دقیقاً معادل ترجمة طبری‬ ‫باز نشناخته است‪ .‬در تفسیر حاشیة سمت راست‪« ،‬ا َ َرا َ َ‬
‫است‪( .‬نك‪ :‬تصوير ‪)3‬‬

‫تصوير ‪3‬‬
‫یت» در این متن شواهد دیگری نیز دارد‪:‬‬‫معنای «خبر دادن» برای «ا َ َرا َ َ‬
‫محمد؟ خبر بده‪.‬‬
‫محمد خبر بده ‪/6( hu tu navīnī yā muhammad xabar bada‬ر‪ )12/‬آیا تو نبینی ای ّ‬ ‫ا َ َف َرا َ َ‬
‫یت‪ُ :‬ه تو نوینی یا ّ‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫بده ‪ mā xabar bada‬مرا خبر بده‪.‬‬ ‫ا َ َرا َ َ‬
‫یت‪ :‬ما خبر َ‬

‫‪َ .8‬ک ّل لَئِن لَم یَنتَهِ‪ :‬حقا که ا کفر وا ناستیره ‪ haγγā ke e kufr vā nāstīre‬حقا که اگر از کفر باز نایستاد‪.‬‬
‫‪150‬‬
‫‪13‬‬

‫مؤلف «متون طبری» نقل اين عبارت قرآن و ترجمة طبري آن را از ياد برده اســت‪« .‬ره» یا «یره» پس واژه‌ایست که‬
‫بر شرط داللت دارد و به همراه «اره‪ :‬اگر» یا بدون آن می‌آید‪:‬‬
‫ا ِن تَ َولَّیتُم‪ :‬اره شما َوکردينيره ‪/9( ara šəmā vagardīnīre‬ر‪ )317/‬اگر شما بگردید‪.‬‬
‫ا ِن اَهلَکنی‪ :‬خیا اما را بساﺟﻨﻴﺮه ‪/7( xeyā amā rā basājanīre‬ر‪ )325/‬اگر خدا ما را هالک کند‪.‬‬

‫‪ .9‬لَنَس َف َع ب ِالنّاصِ َیهِ‪ :‬اما ها کشیم پیشونی دماسته‪« :‬ما بکشیم‪ ،‬پیشانی چسبیده»‬
‫عبارتی که برجیان به عنوان ترجمة طبری آورده‪ ،‬در واقع دو ترجمة مختلف است‪« .‬اما ها کشیم» در ترجمة «ن َس َف َع»‬
‫کل عبارتِ «ل َ َنســ َف َع ب ِال ّناصِ َیهِ» نیز به صورت قیدی به «پیشونی دماسته» ترجمه شده است‪ .‬از آنجا که‬
‫آمده اســت‪ّ .‬‬
‫برجیان این دو ترجمه را از هم جدا نکرده‪ ،‬پنداشته که «پیشونی دماسته» در ترجمة واژة دوم یعنی «ب ِال ّناصِ َیهِ» آمده‬ ‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

‫اســت‪ .‬اما در واقع در ترجمة دوم «ن َس َف َع» به «دماسته» و «ال ّناصِ َیهِ» به «پیشونی» ترجمه شده است‪ .‬مترجم طبری‬
‫لنأخذن بناصیته» برای‬ ‫ّ‬ ‫در ترجمة اخیر «دماستن» را در معنای «گرفتن» آورده است‪ .‬در تفسیر باالی صفحه نیز «ای‬
‫این عبارت آمده که معنای «گرفتن» را تأیید می‌کند‪( 14.‬نك‪ :‬تصوير ‪)4‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫تصوير ‪.4‬‬

‫‪ 1 2‬ضمير اول شخص مفرد در حالت مفعولي به همين صورت در ترجم ‌ة طبري مقامات حريري نيز آمده است‪( .‬نك‪ :‬پاكزاد‪.)128 :‌1384 ،‬‬
‫‪ 13‬قس‪ :‬لَئِن لَم تَن َتهِ‪ :‬اره تو اجین ســخن وانااســتی ‪/6( ara tu ačīn saxvan vā nā estī‬ر‪ )8/‬اگر تو ازین سخن باز نایستی‪ .‬پارس‪ :‬اگر فاز نه‬
‫ایستی ازین‪.‬‬
‫المسا َفعه‪ :‬کسی را فا گرفتن و فا کشیدن‪.‬‬
‫ُ‬ ‫‌كند‪:‬‬
‫ي‬ ‫م‬ ‫تأييد‬ ‫«مصادراللغة»‬ ‫ترجمه‬ ‫را‬ ‫«گرفتن»‬ ‫و‬ ‫«كشيدن»‬ ‫‪ 14‬دو معناي‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ن َس َف َع‪ :‬اما ها کشیم ‪ amā hā kešīm‬ما بکشیم‌‪.‬‬
‫ن َس َف َع ب ِالنّاصِ َیهِ‪ :‬پیشونی دماسته ‪ pīšunī damāsta‬پیشانی گرفته‪.‬‬

‫‪ .10‬کا ِذبَةً ‪ :‬دروکو مردر‪ « :‬دروغ گو مرد را (؟)»‬


‫برجیان به نکره بودن « کا ِذبَةً» توجهي نکرده و «ی» را که در پایان واژة دوم به عنوان نشــانة نکره آمده‪« ،‬ر» خوانده‬
‫اســت‪( .‬برای نشانه‌های نکره در این گویش نک‪ )1 :‬وی در پانوشت‪ ،‬به احتمال خوانش حرف آخر واژة دوم به صورت‬
‫‪15‬‬
‫«ن» هم اشاره می‌کند و سرانجام «ر» را در اینجا به عنوان حرف اضافة «را» نامتعارف می‌داند‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫دروکو مردی ‪ derūgū mardī‬دروغگو مردی‪.‬‬

‫‪ .11‬ا ِق َت ِرب‪ :‬بخیا‪ 16‬نزدیک باش ‪ ba xeyā nazdīk bāš‬به خدا نزدیک باش‪.‬‬
‫برجیان این عبارت را ذکر نکرده است‪.‬‬

‫‪ .12‬لَی َل ُة القَدرِ‪ :‬شهر لیلة القدر‪« :‬شب (؟) لیلة القدر»‬


‫واژة نخست در نسخه شبیه به «شهر» نوشته شده؛ از همین روی برجیان آن را «شهر» خوانده است‪ .‬وی در پانوشت‬
‫نسبت به درستی این خوانش تردید دارد‪ .‬اما احتماالً این واژه «شب» است که حرف دوم در آن بدون نقطه آمده است‪.‬‬
‫(نك‪ :‬تصویر ‪ )5‬این واژه در ترجمة «لَیل» آمده اســت‪ .‬خوانش این واژه به صورت «شــب» را ترجمة «لَی َل ِة ال َقد ِر» به‬
‫«شوء لیلة القدر‪ :‬شب لیلة القدر» در آیة اول همین سوره تأیید می‌کند‌‪ 17.‬احتماالً مترجم طبری «لیلة القدر» را بی‌توجه‬
‫به واژة «لیل» و به عنوان اصطالحی دینی به کار برده و از همین روی «شب» را در ابتدای این ترکیب آورده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫لَیل ُة القَد ِر‪ :‬شب‪ 18‬لیلة القدر ‪šabe laylatulγadr‬‬

‫‪151‬‬

‫تصوير ‪.5‬‬
‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬ ‫‪ُ .13‬من َف ِّک َ‬
‫ین‪ :‬واجوا بواین‪« :‬باز جدا شوند(گان)»؟‬
‫سبب جمع بودن واژة عربی‪ ،‬با تردید نشانة جمع‬‫ِ‬ ‫برجیان نتوانســته نقش «‪ -‬این» را در «واجوا بواین» دریابد‪ .‬وی به‬
‫«‪-‬گان» را در ترجمه آورده اســت‪ -īn .‬نشــانة جمعی است که در پهلوی اشکانی ترفانی و فارسی میانة ترفانی کاربرد‬
‫‪19‬‬
‫داشته است‪.‬‬
‫‪ vā juvā bū‬صفت فاعلی اســت که از ترکیب پیشــوند ‪ ،vā-‬قید ‪ juvā‬و مادة مضارع ‪ bū-‬ساخته شده است‪( .‬قس‬
‫«جدا شــوندگان» در لسان)‪ .‬برجیان در پانوشت ترکیب « وا جوا بواین» را ساختگی می‌داند؛ اما این ترکیب بارها در‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫متن به کار رفته است‪:‬‬


‫اَع َت ِزل ُ ُکم‪ :‬من ا شما وا جوا بوم ‪/2( mən e šəmā vā juvā būm‬پ‪ )8/‬تاج‪ :‬جدا شوم از شما‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ُمن َف ِّک َ‬
‫ین‪ :‬وا جوا بواین ‪ vā juvā bū‛īn‬جدا شوندگان‪.‬‬

‫‪ 1 5‬البته «ره» در این متن به عنوان حرف اضافة پسایند و به معنی «برایِ » آمده است‪َ :‬ساَستَغف ُِر ل َ َ‬
‫ک‪ :‬خیا را ﺗﻴﺮه من وخونم ‪xeyā rā tīre‬‬
‫‪/1( mən vaxvanam‬پ‪ )8/‬خدای را از بهر تو من بخوانم‪.‬‬
‫‪ 16‬در متن« ﺨ » بدون نقطه آمده است‪.‬‬
‫‪ 1 7‬بعید نیســت که مترجم طبری در نوشتن «شب» به صورت «شــهر»‪ ،‬تحت تأثیر واژة «شهر» در ادامة آیه قرار گرفته باشد‪« :‬ل َی َل ُة ال َقد ِر‬
‫یر مِن ا َ ِ‬
‫لف شَ هر»‬ ‫خَ ٌ‬
‫‪ 18‬فارسی است‪« .‬ب» در شب بدون نقطه آمده است‪.‬‬
‫‪ 19‬نك‪ :‬ابوالقاسمي‪.38 :1387،‬‬
‫‪َ .14‬حتّی تَأتِ َی ُهم‪ :‬دا بوشانی اوما‪« :‬تا به ایشان آمد»‪.‬‬
‫در ترجم ‌ة طبري‪ ،‬ســاخت «به ‪ ...‬جا» به کار رفته اســت‪( .‬برای ساخت «به ‪ ...‬جا» نک‪ .)3 :‬برجیان ساخت «به ‪ ...‬جا»‬
‫را درنیافته و «ﺑﻮشاﻧﺠﺎ» را «بوشاﻧﻲ» خوانده است‪ .‬تنها در پانوشت متذکر شده که «نی» را می‌توان «نجا» هم خواند‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫َحتّی تَأتِ َی ُهم‪ :‬دا بوشانجا اوما ‪ dā ba vešān jā umā‬تا به ایشان آمد‪ .‬پارس‪ :‬تا بیامد بدایشان‪.‬‬

‫‪ .15‬ا َِّل مِن بَعدِ ما جا َءت ُهم‪ّ :‬ال بوشونی بوما بس‪« :‬اال به ایشان آمد پس»‪.‬‬
‫برجیان باز هم «بوشونجا» را «بوشونی» خوانده و در پانوشت گفته است که «نی» را می‌توان «بی» خواند‪( .‬نک‪)14 :‬‬
‫(برای ‪ ba vešūn jā‬نک‪)3 :‬‬
‫واژة آخر در ترجمة طبری «بس‪ :‬پس» حرف اضافة پسین است و در چنین ساخت‌هایی بعد از مادة ماضی یا صفت‬
‫مفعولی می‌آید‪ .‬مادة ماضی یا صفت مفعولی را در این ساخت باید مصدری ترجمه کرد‪ .‬این ساخت در طبری امروز نیز‬
‫رایج است‪ .‬برجیان این ساخت نحوی و نقش «پس» را در آن در نیافته و ترجمه‌ای نامأنوس ارائه داده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ا َِّل مِن بَعدِ ما جا َءت ُهم‪ّ :‬ال بوشــونجا بوما بس ‪ ellā ba vešūn jā būmā pas‬مگر از ِ‬
‫پس آمدن بدیشان‪ .‬پارس‪ :‬مگر از‬
‫پس آنکه آمد بدیشان‪.‬‬

‫‪ .16‬ل َ ُه‪ :‬خیاء بره‪« :‬برای خدا»‪.‬‬


‫ترجمة برجیان درســت اســت اما وی بدون توجه به اینکه «بره» به عنوان حرف اضافة مؤخر در ترجمة «ﻟَ» آمده‪ ،‬در‬
‫پانوشت آورده است که این واژه را «بن» هم می‌توان خواند‪.‬‬

‫‪ .17‬ا َمنوا‪ :‬ایمان بیان بیاورده بون‪« :‬ایمان به ‪( ...‬؟) آورده باشند»‪.‬‬
‫برجیان معنایی برای واژه «بیان» ارائه نداده و در پانویس خوانش «یبان» را نیز پیشــنهاد کرده است‪« .‬بیان» احتماالً‬
‫مطابق صورت «بدان» در فارســی اســت که ‪ d‬بازماندة ترکیب ‪ pad ān‬در آن نمودار گشته است‪ .‬در صورت طبری ‪d‬‬
‫ایرانی میانه در فرآیند سایش به ‪ y‬بدل شده است‪.‬‬
‫‪152‬‬
‫‪20‬‬

‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ا َمنوا‪ :‬ایمان بیان بیاورده بون ‪ īman bayān bīyāvurda būn‬ایمان بدان آورده باشند‪.‬‬

‫‪ .18‬اَخ َر َجت‪ :‬بدیار اور‪« :‬پدیدار آور[د] (= آشکار سازد‪ ،‬بیرون ریزد)‪.‬‬
‫به نظر برجیان احتماالً «اور» تصحیف «اوره» اســت‪ .‬اما نیامدن شناســة سوم شخص مفرد در خط در جای جای این‬
‫متن شاهد دارد‪:‬‬
‫ن َسِ ًّیا‪ :‬هيج کسا وا نفرموش بقیامه ‪/3( hēj kasā vā nafarmuša ba qīyāmat‬پ‪ )10/‬هيچ کس را فراموش نکند به قیامت‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫اَخ َر َجت‪ :‬بدیار اور ‪ ba dīyār āvara‬پدید کند‪ ،‬آشکار کند‪.‬‬ ‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

‫‪ .19‬اَوحی لَها‪ :‬او را بفرماستن کنن‪« :‬او را فرمودن (؟) کنند»‪.‬‬


‫ِّث» در این عبارت «زمین» است‪« :‬اون روج خبر کنه این‬ ‫ِّث ا َ َ‬
‫خبارها» آمده است‪ .‬فاعل «ت َُحد ُ‬ ‫در آیة پیش «یُو َم ِئ ٍذ تُحد ُ‬
‫زمی‪ :‬آن روز خبر کند این زمین»‪ .‬در این آیه نیز مرجع ضمیر «ها» در «اَوحی لَها»‪« ،‬االَرض» است‪ .‬آیة پیش از سخن‬
‫گفتن زمین در روز قیامت خبر داده است و از پی آن در این آیه گفته شده که این سخن گفتن را به او فرموده‌اند‪ .‬یعنی‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫به امر خداوند‪ ،‬زمین در آن روز ســخن خواهد گفت‪( .‬قس‬


‫تفسیرکمبریج‪ :‬او را خدای فرموده باشد تا سخن گوید‪).‬‬
‫برجیان بی توجه به رابطة معنایی آیات‪« ،‬بفرماســتن»‬
‫را مصــدر گرفتــه و «کتن» را «کنن» خوانده اســت‪ .‬در‬
‫پانوشت می‌گوید «بفرماشتن» هم خوانده می‌شود و گویا‬
‫خواسته‌اند نقطه‌های شین را بتراشند‪ .‬البته چنین چیزی‬
‫در نسخه به چشم نمی‌آید‪(.‬نك‪ :‬تصوير ‪)6‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫تصوير ‪6‬‬
‫اَوحی لَها‪ :‬او را بفرماســتن کتن ‪ ū rā bafarmāstan gutan‬او را‬
‫بفرمودند گفتن‪.‬‬

‫‪ 20‬نمونه‌ای دیگر از این تحول واجی‪xvadāy> xeyā :‬‬


‫صد ُر‪ :‬ا این دا عرصات قیامة‪.‬‬
‫‪ .20‬یَ ُ‬
‫واژه‌ای را که برجیان «دا» خوانده در واقع «وا» اســت‪« .‬وا» حرف اضافه‌ایست که با افعال «آمدن» و «شدن» جهت و‬
‫سمت کار را نشان می‌دهد‪ .‬در این ساخت «وا ‪ ...‬آمدن‪/‬شدن» به صورت «به‪ /‬به سوی ‪ ...‬رفتن‪/‬شدن» ترجمه می‌شود‪.‬‬
‫برجیان نقش «وا» را در این ســاخت در نیافته و آن را «دا» خوانده و در پانوشــت صورت «وا» را نیز به عنوان خوانش‬
‫ممکن آورده است‪ .‬همچنین کل عبارت را در نیافته و معنی نکرده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫صد ُر‪ :‬ا این وا عرصات قیامه ‪ u āyan vā arasāte γīyamat‬و آیند به عرصات قیامت‪.‬‬
‫یَ ُ‬

‫‪ .21‬ل ِ ُی َروا‪ :‬دا وشونا وا نمارین‪« :‬تا آنان را بازنمایند‪ /‬نمایید»‪.‬‬


‫فعل «یُروا» مجهول است‪ .‬در ترجمة طبری‪ ،‬فعل مجهول به صورت سوم شخص جمع برگردانده شده است‪ .‬در این‬
‫‪21‬‬

‫گویش‪ ،‬مانند فارسی دری‪ ،‬فعل سوم شخص جمع با فاعل نامشخص‪ ،‬به عنوان فعل مجهول به کار می‌رود‪-« .‬ین‪»-īn :‬‬
‫در ‪ vā nemārīn‬شناسة سوم شخص جمع است‪ .‬این شناسه بیشتر برای دوم شخص جمع به کار می‌رود‪ .‬اما در سراسر‬
‫متن شواهدی از کاربرد این شناسه برای سوم شخص جمع هم دیده می‌شود‪:‬‬
‫ن ‪/5( bakədīn‬پ‪ )21/‬کردند‪.‬‬
‫َص َن ُعوا‪ :‬بکدی ‌‬
‫برجیان از آنجا که این شناسه را مخصوص دوم شخص جمع پنداشته در ترجمه سرگردان شده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ل ِ ُی َروا‪ :‬دا وشونا وا نمارین ‪ dā vešūnā vā nemārīn‬تا ایشان را بازنمایند‪.‬‬

‫ِثقال َذ َّرةٍ‪ :‬یکی شوخ بوتری اندین‪« :‬بقد ِر ‪( ...‬؟)»‪.‬‬


‫‪ .22‬م َ‬
‫برجیان در خوانش این عبارت دچار مشکل شده است‪ .‬البته خوانش کلمة دوم بسیار دشوار است؛ (نك‪ :‬تصویر ‪ )7‬اما‬
‫با تطبیق اين واژه با صورت‌هاي «صرخ» در ترجمة قرآن پارس و «سرخ» در قرآن ‪ 41‬از فرهنگنامة‌قرآني‪ ،‬می‌توان از‬
‫«سرخ» اطمینان یافت‪ .‬واژة سوم را که برجیان «بوتری» خوانده‪ ،‬در نسخه به صورت «پوتری»‬ ‫خوانش آن به صورت ُ‬
‫آمده اســت‪( .‬نك‪ :‬تصویر ‪ -ī )7‬در پایان این واژه نشانة ترکیب وصفی است‪ pūtar .‬به معنی مورچه است‪ .‬قس گیلکی‪:‬‬
‫‪153‬‬ ‫‪ pitär‬به معنی مورچه‪ 22.‬ترجمه‌های کهن قرآنی نیز « َذ َّرةٍ» را مورچه ترجمه کرده‌اند‪( .‬نک‪ :‬فرهنگنامة قرآني‪ ،‬قرآن ‪،4‬‬
‫الصغیرة»‪ .‬ترجمة قرآن پارس‬ ‫«الذرة النّملة ّ‬
‫ّ‬ ‫لسان) در تفسیر پایین صفحه نیز چنین ترجمه‌ای برای « َذ َّرة» آمده است‪:‬‬
‫برای این واژه دقیقاً معادل ترجمة طبری است‪ .‬در قرآن پارس « َذ َّرةٍ» به «مورکی صرخ» و در طبری به «سرخ پوتری»‬
‫برگردانده شده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ِثقال َذ َّرةٍ‪ :‬یکی ُسرخ پوتری اندین ‪ yekī surx pūtarī andīn‬به اندازة مورچه‌ای سرخ‪ .‬پارس‪ :‬هم سنگ مورکی صرخ‪.‬‬
‫م َ‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

‫تصوير ‪.7‬‬
‫‪ .23‬یَ َره‪ :‬ورا بوینی در کفاره وناهون‪« :‬او را ببینی (یا «آنرا ببیند») در کفارۀ گناهان»‪.‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪ -ī‬در ‪ bavīnī‬شناســة سوم شخص مفرد است‪ .‬این شناسه بیشــتر برای دوم شخص مفرد به کار می‌رود‪ ،‬اما به عنوان‬
‫شناسة سوم شخص مفرد نیز در متن شواهدی دارد‪:‬‬
‫ا َ َفال یَعلَ ُم‪ :‬ندوﻧﻲ این ادمی ‪ nadunī īn ādemī‬نداﻧﺪ این آدمی؟ (‪/4‬ر‪)375/‬‬
‫ا ِذ یَقُولُ‪ :‬اون وقت که کوای ‪ ūn vaγt ke gū‛ī‬پارس‪ :‬آن وقت که گوﻳﺪ‪/4( .‬ر‪)27/‬‬
‫برجیان از آنجا که این شناسه را مخصوص دوم شخص مفرد پنداشته‪ ،‬در ترجمه سرگردان شده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫یَــ َره‪ :‬ورا بوینی در کفاره وناهون ‪ verā bavīnī dar kaffāreye vunāhūn‬آن را ببیند در کفارة گناهان‪ .‬پارس‪ :‬آنرا وا‬
‫بیند‪.‬‬
‫‪ 21‬افعال مجهول قرآنی در این تفســیر به صورت ســوم شخص جمع ترجمه شده‌اند‪ :‬یُوحی‪ :‬د دل اکدین ‪/5( del da akadīn‬پ‪ )17/‬در‬
‫دل افکنند‪.‬‬
‫‪  22‬حسن دوست‪.315‌/1 :1389 ،‬‬
‫‪َ .24‬والعاد ِ‬
‫ِیات‪ :‬بحق اون اسپون که هاوشتون شون‪« :‬بحق آن اسبان که دوندگان‪/‬دوان می‌روند»‪.‬‬
‫برجیان ساخت «هاوشتون» را درنیافته و در ترجمه دچار تردید شده است‪ .‬در پانوشت پس از آنکه به مشخص نبودن‬
‫ســاخت این واژه اشــاره می‌کند‪ ،‬چنین فرضی را پیش می‌نهد‪« :‬ها» پیشوند‪« ،‬وشت» مادة ماضی برای مادة مضارع‬
‫«وز»‪« ،‬ون» پسوند جمع‪.‬‬
‫در این متن و در ترجمة طبري مقامات حریری مادة ‪ hāveštāv-‬آمده است‪( 23.‬قس ‪ Phl. awištāb-‬و فارسی شتاب‪)-‬‬
‫‪24‬‬
‫از ریشة ‪ stap-‬فشردن‪ ،‬تحت فشار قرار دادن‬
‫‪25‬‬
‫‪ * abi- štāpa-> aveštāv-‬با تبدیل ‪-p-> v‬‬
‫همان گونه که پاکزاد اشاره می‌کند‪« ،‬هاوشتاو» با افزودن ‪ h‬به مصوت آغازین و بلند شدن این مصوت ساخته شده‬
‫است‪ 26.‬افزودن ‪ h‬به مصوت آغازین شواهد فراوانی در زبان‌های ایرانی دارد‪« *ašta-> hašt :‬هشت»‪.‬‬
‫اینجا ماده به صورت ‪ hāveštav-‬آمده است‪ * abi-štapa->. :‬با افزوده شدن پسوند ‪ -an‬از مادة مضارع صفت فاعلی‬
‫ساخته شده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫َوالعاد ِ‬
‫ِیات‪ :‬بحق اون اســپون که هاوشتون شون ‪ be haγγe ūn aspūn ke hāveštavan šavan‬بحق آن اسبان که‬
‫شتابان روند‪.‬‬

‫‪ .25‬ضَ ً‬
‫بحا‪ :‬شیهه کنن شکمی (؟) خونه کنن‪« :‬شیهه کنان‪/‬کنند (؟) ‪( ...‬؟)‬
‫ٌ‬
‫مضاف‌الیه می‌آید‪« .‬خونه» اسمی است که از‬ ‫«شکمی خونه» ترکیب اضافی است‪« .‬ی» نشانة اضافی است که بعد از‬
‫مادة مضارع با افزوده شدن پسوند «‪-‬ﻪ» ساخته شده است‪ .‬این واژه به معنی «آواز» در متن شاهد دارد‪:‬‬
‫‪27‬‬
‫مسا‪ّ :‬ال پائی خونا ‪/1( ellā pā‛ī xunā‬ر‪ّ )28/‬ال آواز پایی را‪ .‬پارس‪ :‬مگر پای آوازی‪.‬‬
‫ّال َه ً‬
‫بحا» چنین آمده اســت‪« :‬و َ قیل َصوت اجوافها»‪ .‬این تفســیر خوانش‬ ‫در تفســیر باالی صفحه در باب معنای «ضَ ً‬
‫«شکمی خونه» با معنای «آوا ِز شکم» را اثبات می‌کند‪ .‬قس نسفی‪ :‬بانگ در گلو افتادگان‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫بحا‪ :‬شــیره‪ 28‬کنن شکمی خونه کنن ‪ šīre kənūn šekamī xuna kənūn‬شیهه کنان‪ ،‬آوا ِز شکم کنان‪( .‬هر دو‬
‫بحا» آورده شده است‪).‬‬
‫ً‬ ‫«ضَ‬ ‫ترجمة‬ ‫در‬
‫ضَ ً‬
‫ترکیب‬
‫‪154‬‬
‫ِ‬
‫غیرات‪ :‬بجومة اون اسپونک (؟) کافری غارة اورن‪( »...« :‬؟) آن اسبان که (؟)‪(...‬؟) غارت آوران»‪.‬‬‫‪َ .26‬فال ُم‬
‫برجیان «بحرمة» را که معادل «بحق» در همین متن و در ترجمة حرف ســوگند آمده‪« ،‬بجومة» خوانده و نتوانســته‬
‫آن را معنی کند‪( .‬نك‪ :‬تصوير ‪ )8‬نیز چون «ی» را در «کافری» به عنوان حرف اضافة مؤخر و نشانة مفعول با واسطه‬
‫تشخیص نداده‪ ،‬نتوانسته نقش این واژه را در ساختار نحوی جمله دریابد‪ .‬هم از این روی از ترجمه وامانده است‪ .‬مراد‬
‫‪29‬‬
‫از کافر در اینجا بنا بر تفاسیر کفار «بنی‌کنانه»‌اند‪.‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫تصوير ‪8‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ِ‬
‫غیرات‪ :‬بحرمة اون اســپونک کافری غارة اورن ‪ ba hurmate ūn aspūn ke kāferī γārat āvaran‬به حرمت آن‬ ‫َفال ُم‬
‫اسبان که کافر[ان] را غارت آورند‪ .‬کمبریج‪ :‬بدان اسبان ایشان که به غارت اندر بنی کنانه تاختند‪.‬‬

‫‪ 23‬نك‪ :‬پاکزاد‪.150:1384 ،‬‬


‫‪24  Henning Verbum 190.‬‬
‫شاهدی دیگر برای چنین تحول آوایی‪ :‬ال یُفل ُِح‪ :‬پیروجی نیاو ‪ pīrūjī nayāva‬پیروزی نیابد‪/1( .‬ر‪*abi-āp-a <yāv- )22/‬‬ ‫‪2 5‬‬
‫پاکزاد‪.150 :1384 ،‬‬ ‫‪ 26‬‬
‫‪ -ā‬در پایان واژة ‪ xunā‬نشانة مفعولی است‪ .‬اگر به واژه‌های مختوم به ‪ -a‬در حالت مفعولی نشانة مفعولی ‪ -ā‬پیوسته شود‪ -a ،‬پایانی این‬ ‫‪ 27‬‬
‫واژه‌ها با ‪ -ā‬ادغام می‌شود‪ .‬قس ُک ًّل‪ :‬هما ‪ hamā‬پارس‪ :‬همه را‪/6( .‬پ‪ .‌hama+ā )8/‬پس ‪ xunā‬از ترکیب ‪ xuna+ā‬ساخته شده است‪.‬‬
‫قس «شرنه» در نصاب طبري (كيا‪.)149 :1327 ،‬‬ ‫‪2 8‬‬
‫نك‪ :‬کمبریج‪.‬‬ ‫‪ 29‬‬
‫‪َ .27‬ف َاثَ َ‬
‫رن‪ :‬هاهين دمنن‪« :‬فرا (می) انگیزند (؟)»‬
‫برجیان ســاختار واژه را در نیافته و در خوانش دچار اشتباه شده است‪ .‬در پانوشت خوانش احتمالی «هيز» را به جای‬
‫«هين» آورده است‪ .‬وی در بخش افعال در پايان مقاله‌اش در باب ساختار این واژه چنین احتمالی داده است‪:‬‬
‫ها‪ :‬پیشوند فعلی‪ ،‬هين‪ :‬شاید با ‪ hēn‬در کلمة فارسی بومهن به معنی زلزله همریشه باشد‪ ،‬دمنن‪ :‬سنجیدنی است با دمیدن‪.‬‬
‫اما ساختار این فعل چنین است‪:‬‬
‫‪ hā‬پیشوند فعلی است‪ hīz- ،‬مادة مضارع است‪ -uman ،‬پسوندی است که به مادة مضارع افزوده می‌شود و از آن مادة‬
‫متعدی می‌سازد‪ -an 30،‬شناسة سوم شخص جمع است‪ .‬این فعل از ریشة ‪« haiz-‬برخاستن» است‪ * haiza-> 32h‌ īz- 31.‬با‬
‫‪33‬‬
‫قاعدة واجی ‪h-> h‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫اَثَرنَ‪ :‬ها هيزومنن ‪ hā hīzumanan‬برانگیزند‪ .‬پارس‪ :‬فرانگیزند‪.‬‬

‫‪ .28‬ل َ َکنُو ٌد‪ :‬واپوشا‪*« :‬نا سپاس»‪.‬‬


‫برجیان با توجه به ترجمه‌های فارسی واژة طبري را «ناسپاس» معنی کرده است و در پانوشت به مشخص نبودن رابطة‬
‫این دو واژه از لحاظ معنایی اشاره می‌کند‪ .‬وی خوانش «دایوتا» را هم در پانوشت آورده است‪.‬‬
‫عموم ترجمه‌های فارسی این واژه را به «ناسپاس» برگردانده‌اند‪ .‬ترجمه‌ها و تفاسیر از اختالف بر سر معنای این واژه‬
‫حکایت می‌کنند‪ .‬در تفسیر کمبریج چنین آمده‪« :‬بلسان کنده و بلسان حضرموت هو العاصی لربه و بلسان بنی مالک‬
‫بن کنانه البخیل مردم که نعمت خدایرا ناســپاس است»‪ .‬ســپس از قول حسن بصری در باب «االنسان لربه لکنود»‬
‫چنین آمده است‪« :‬مردم مصیبت را و شدت را همی باز دارد و نعمتها را همی فراموش کند»‪.‬‬
‫در حاشیة پایینی این نسخه برای این واژه چنین معانی‌ای داده شده است‪« :‬هو بلسان کنده العاصی و بلسان بنی مالک‬
‫البخیل و بلسان مضر و ربیعه الکفور»‪ .‬در آیه و بر باالی واژة مورد بحث نیز «الکفور» را به عنوان معادل این واژه نوشته‌اند‪.‬‬
‫«کفور» به معنی «ناســپاس» است‪( .‬قرآن ‪ 4‬و مفردات‪ ،‬قس «ال ُک ُفور» در لسان‪ :‬ناسپاسی کردن) اما ریشة این واژه‪،‬‬
‫«کفر» به معنی «پوشیدن» است و شاید از همین جاست که مترجم طبری که ترادف معنایی «الکنود» و «الکفور» را‬

‫‪155‬‬ ‫در نظر داشــته‪ ،‬واژه را به «وا پوشا‪ :‬پوشنده» ترجمه کرده است‪ .‬ترادف معنایی این دو واژه را می‌توان در « َک َف َر الن َ‬
‫ِّعمة‪:‬‬
‫ِّعمة‪ :‬ناسپاسی کرد نعمت را» (مقدمة االدب) نیز بازیافت‪ .‬مترجم طبری از آنجا که‬ ‫ناسپاسی کرد نعمت را» و « َک َن َد الن َ‬
‫«کنود» صفت مشبهه است‪ ،‬آن را به صورت صفت فاعلی ترجمه کرده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ل َ َکنُو ٌد‪ :‬وا پوشا ‪ vā pūšā‬پوشنده‪.‬‬

‫‪َ .29‬علی َ‬
‫ذلک‪ :‬و این وی کفر (؟)‪ ...« :‬کف ِر او (؟)»‬
‫برجیان چون «و» را به عنوان حرف اضافة پیشین باز نشناخته‪ ،‬هم در خوانش و هم در ترجمه دچار مشکل شده است‪ .‬وی‬
‫در پانوشت خوانش «واین» را نیز با تردید آورده و از ترجمة کامل عبارت نیز باز مانده است‪.‬‬
‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬ ‫‪ va‬حرف اضافة پیشین است و در ترجمة « َعلی» آمده است‪ īn veye kufr .‬در ترجمة «ذلک» آمده است‪« .‬ذلک»‬
‫اینجا به «کنود» بودن انســان نسبت به خداوند که در آیة پیش آمده بود‪ ،‬اشاره دارد‪ .‬از همین روی در زیر واژة ذلک‬
‫«ای علی کنوده» آمده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫َعلی َ‬
‫ذلک‪ :‬و این وی کفر ‪ va īn veye kufr‬بر این کف ِر وی‪.‬‬

‫‪ .30‬بُعث ُِر‪ :‬هاهين دمنن‪« :‬فرا می‌انگیزانند»‪.‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫(برای ساخت این واژه و‌خوانش برجیان نک‪.)27 :‬‬


‫فعل عربی مجهول است‪ .‬در این ترجمه مانند فارسی دری افعال مجهول را به صورت فعل سوم شخص جمع با فاعل‬
‫‪34‬‬
‫نامشخص ترجمه کرده‌اند‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫بُعث ُِر‪ :‬ها هيزومنن ‪ hā hīzumanan‬برانگیزند‪.‬‬

‫‪ 30‬نك‪ :‬محمدي‪.243 :1392 ،‬‬


‫‪31  Bailey, DKS 484.‬‬
‫‪ 3 2‬این ماده با پیشوند ‪ var-‬در این متن به معنای «برخاستن» آمده است‪ :‬ورهیزومنیم ‪ var hīzumanīm‬برخیزانیم‪ /2( .‬ر‪ )11 /‬اما‬
‫اینجا با پیشوند ‪ hā-‬به معنی «برانگیختن» است‪.‬‬
‫‪ 33‬شاهدی دیگر برای این قاعدة آوایی‪ :‬عتا‪ :‬بهوشست ‪ bahūšast‬بخشکید‪( .‬ر‪/‬ت‪/‬پ‪*hauša- < hūš- ‌)2/‬‬
‫‪ 34‬این شیوة برگردان در ترجمه‌های قرآن ‪ 4‬و پارس نیز دیده می‌شود‪ :‬قرآن ‪ :4‬زیر و زبر گردانند‪ .‬پارس‪ :‬زیر زفر بکنند‪( .‬برای این شیوة ترجمه نک‪.)21 :‬‬
‫‪ .31‬ما فِی ال ُق ُبو ِر‪ :‬اونک به کورها دبو این مرده اونا‪« :‬آنچه در گورها بود این مرده (؟) آنرا (؟)»‬
‫«اونک‪ »ūnke :‬یا «هرکه‪ »har ke :‬در ترجمة « َمن» و «ما» موصول می‌آید‪ ،‬بی توجه به جاندار یا بی‌جان بودن و شمار‬
‫مرجعش؛ به همین دلیل ممکن اســت با فعل از لحاظ شــمار مطابقت نکند‪ .‬از همین روی با توجه به مرجع موصول‬
‫باید «آنچه»‪« ،‬چیزهایی که»‪« ،‬آنکه» و «آنانکه» ترجمه شود‪ .‬برجیان از آنجا که مرجع موصول را مفرد پنداشته‪ ،‬در‬
‫تحلیل صرفی واژگان دچار مشکل شده است‪ .‬وی «دبواین» را دو واژه در نظر گرفته است‪« .‬دبو» که آن را فعل گرفته‬
‫به معنی «بود» و «این» که آنرا صفت اشــاره گرفته اســت برای «مرده»‪ .‬اما «دبواین» فعل مضارع سوم شخص جمع‬
‫اســت‪( .‬برای ‪ -īn‬به عنوان شناســة سوم شــخص جمع نک‪ )21 :‬وی همچنین «مرده اونا» را مرکب از اسم «مرده»‪،‬‬
‫ضمیر اشارة «اون» و نشانة مفعولی «ﺎ» دانسته است‪ .‬تحلیل نادرست صرفی راه وی را بر درک ساختار نحوی عبارت‬
‫و ترجمة آن بسته است‪« .‬مرده اونا» مرکب است از اسم «مرده»‪ ،‬نشانة جمع «اون» و نشانة مفعولی «ﺎ»‪« .‬مرده اونا‪:‬‬
‫مردگان را» بدل است برای «اونک به کورها دبواین‪ :‬آنانکه به گورها باشند»‪ .‬در واقع «ما فی القبور» نایب فاعل است‬
‫برای فعل «بُعث ُِر»‪ .‬از آنجا که در ترجمة طبری‪ ،‬فعل مجهول به صورت متعدی ترجمه شده است‪ ،35‬نایب فاعل را نیز‬
‫‪36‬‬
‫مفعولی ترجمه کرده‌اند‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ما فِی ال ُق ُبورِ‪ :‬اونک بکورها دبواین مرده اونا ‪ ūnke ba gūrhā dabū‛īn merde‛ūnā‬آنانکه به گورها باشند‪ ،‬مردگان را‪.‬‬

‫‪ .32‬کال َف ِ‬
‫راش‪ :‬چون ‪ +++‬سا‪« :‬چون *پروانه»‪.‬‬
‫برجیان از آنجا که واژه را باز نشناخته آن را ناخوانا می‌داند و در پانوشت بین «قالکش» یا «چالکش» مردد است‪ .‬در‬
‫ترجمه نیز با توجه به ترجمه‌های فارسی «پروانه» را آورده است‪.‬‬
‫در نســخه این واژه به صورت «چالکش» آمده اســت‪( .‬نك‪ :‬تصوير ‪ )9‬این واژه مرکب است‪ .‬بخش نخست این واژه‬
‫«چال» به معنی «چراغ» است‪« .‬چال» شواهد دیگری هم در‬
‫این تفسیر دارد‪ :‬المِصباح‪ :‬جال ‪/3( čelā‬پ‪ 37 )82/‬بخش دوم این‬
‫واژه «کش» مادة مضارع است‪« .‬چالکش» گونة طبری همان‬
‫واژه‌ایست که در «شرح فارسی شهاب» به صورت «چراغ‌کش»‬
‫در ترجمة «الفراش» آمده است‪( .‬ذیل فرهنگ‌ها) در قرآن ‪4‬‬
‫‪156‬‬
‫نیز این واژه به صورت «چرا ُکشک» آمده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫تصوير ‪9‬‬ ‫کال َف ِ‬
‫راش‪ :‬چون چالکش سا ‪ čun čelākuš sā‬چون پروانه‪،‬‬
‫چون چراغ کش‪.‬‬

‫‪ .33‬ثَ ُق َلت‪ :‬سنکی بون‪« :‬سنگین شود‪/‬باشد»‬


‫ین» آمده‪ ،‬در ترجمــة طبری فعل را به صورت جمع‬‫فاعل جمع یعنی « َموا ِز ُ‬ ‫فعل «ثَ ُقلَت» مفرد اســت اما چون بــرای ِ‬
‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬
‫برگردانده‌اند‪ .‬برجیان به این مسأله توجهي نکرده و فعل طبری را مفرد پنداشته است‪ .‬در نسخه برای «ثقلت» در ترجمه‬ ‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

‫خوانش واژة آخر‪ ،‬بین دو صورت «خیراته» و «حیوانه» مردد است‪.‬‬


‫ِ‬ ‫«سنکی بون من جهه خیراته» آمده است‪ .‬برجیان در‬
‫(نك‪ :‬تصوير ‪ )10‬البته قرار دادن «حیوان» در رو ِز شــمار بر‬
‫موازین تصویر و تفســیری بدیع است‪« .‬من جهة خیراته» در‬
‫دو آیه پس از این نیز آمده است‪ .‬این ترکیب عربی توضیحی‬
‫تفسیری اســت و در ترجمه‌های فارسی نیز این توضیح به‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫صورت ترکیب «به نیکی» یا «از نیکی» (به معنی از جهت‪/‬‬


‫از لحاظ نیکی) آمده اســت‪( .‬نک پارس و کمبریج) یعنی هر‬
‫که در روز شــمار موازینش «من جهة خیراته» یا «از نیکی»‬
‫تصوير ‪10‬‬ ‫سنگین باشد‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ثَ ُق َلت‪ :‬سنکی بون من جهه خیراته ‪ sangī būn‬سنگین باشند‪.‬‬

‫‪ 3 5‬بُعث ُِر‪ :‬بُعث ُِر‪ :‬ها هیزومنن ‪ hā hīzumanan‬برانگیزند‪( .‬نک‪)30 :‬‬


‫اس‪ :‬وا کرد اورن همه مردومانا‬ ‫‪ 36‬شــاهد برای ترجمة فعل مجهول به ســوم شــخص جمع و نایب فاعل به صورت مفعولی‪ :‬اَن یُحشَ َ‬
‫ــر ال ّن ُ‬
‫‪/3( vā gerd āvaran hama mardumānā‬پ‪ )20/‬گرد آورند همة مردمان را‪.‬‬
‫‪ 37‬در ترجمة طبری مقامات حریری نیز «جال» ‪ čelā‬به معنی «چراغ» آمده است‪ .‬نک‪ :‬پاکزاد‪.148 :1384 ،‬‬
‫‪َ .34‬من َخ َّفت‪ :‬هر کسی که رنکس (؟) بو‪« :‬هر کس که * سبک باشد (؟)»‪.‬‬
‫برجیان «رنکس» را باز نشــناخته و بر اساس ترجمه‌های فارسی «سبک» را با تردید در ترجمه آورده است‪« .‬رنکس»‬
‫در این متن بارها به کار رفته و به معنی «آسان» و «سبک» است‪:‬‬
‫َو یَ ِّسر ل ِی اَم ِری‪ :‬ادآء رسالة ور من رنکس کن ‪/3( adā‛e resālat var mən rangas kən‬ر‪ )17/‬ادای رسالت را بر من‬
‫آسان کن‪.‬‬
‫این واژه در زبان پارتی به صورت ‪ rangas‬وجود داشته که به معنی «کوچک‪ ،‬کوتاه‪ ،‬مختصر» بوده است‪Durkin-( .‬‬
‫‪ )Meisterernst DMMP 296‬در فارسي باستان ‪ rangam‬به معناي «شتابان» آمده است كه در اصل حالت مفعولي مفرد‬
‫خنثي اســت از ‪ ranga-‬كه صفت است به معني «تند و ســريع» (‪ )kent oP 205 II‬در اوستا نيز ‪ ranga-‬صفت است به‬
‫معني «سبك‪ ،‬تند‌‪ ،‬آسان» (‪)Bartholomae AiW 1511‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫َمن َخ َّفت‪ :‬هر کسی که رنکس بو ‪ har kasī ke rangas bū‬هر کس که سبک باشد‪.‬‬

‫‪َ .35‬حتّی زُرتُم‪ :‬دا شما واشین زمون‪« :‬تا شما رفتید (؟) زمان (؟)»‪.‬‬
‫ٌ‬
‫مضاف‌الیه است‪ ،‬باید همزه به عنوان نشانة اضافی می‌آمد‪،‬‬ ‫«شما واشین زمون» ترکیب اضافی است‪ .‬بعد از «شما» که‬
‫اما این نشــانه گاهي در خط نمی‌آید‪ 38.‬نیامدن نشــانة اضافی در خط باعث شده برجیان این ترکیب و ساختار نحوی‬
‫جمله را تشخیص ندهد و از ترجمه بازمان َد‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫رفتن شما‪ .‬قس نسفی‪ :‬تا ِ‬
‫وقت رفتن‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫َحتّی زُرتُم‪ :‬دا شما واشین زمون ‪ dā šəmā‛e vā šīyan zemūn‬تا زمان‬

‫دانستن شما را (؟) این به گور در (؟)»‪.‬‬


‫ِ‬ ‫ون‪ :‬حقا که شما بدونستنا این بکور در‪« :‬ح ّقا که‬ ‫‪َ .36‬ک ّل َس َ‬
‫وف تَع َل ُم َ‬
‫روی هم نویسی «بدونستنااین» برجیان را به اشتباه انداخته است‪ .‬برجیان «بدونستنا» را مشتق از مصدر «بدونستن»‬
‫و نشانة مفعولی «ﺎ» دانسته است‪ .‬همچنین پنداشته که «این» ضمیر اشاره است؛ از همین رو در ترجمه سردرگم شده‬
‫است‪ .‬اما به نظر می‌رسد « بدونستنااین» از حرف اضافة «ﺑ»‪ ،‬مصدر «دونستن» و فعل «ااین‪ :‬آیید» ترکیب یافته است‪.‬‬
‫‪157‬‬ ‫‪39‬‬
‫احتماالً در اینجا فعل «آمدن» بعد از مصدر برای داللت بر زمان آینده آمده است‪.‬‬
‫برجیــان آمــدن «بکور در‪ :‬در گور» را در ترجمة طبری به خاطر وجود واژة «المقابر» در آیة قبل‪ ،‬مربوط به آن آیه‬
‫می‌داند؛ اما «بکور در» به خاطر «سوف» در این آیه آمده است‪ .‬یعنی خطاب به مشرکان گفته شده که پس از مرگ و‬
‫در گور حقیقت را در خواهند یافت‪( .‬قس نسفی‪ :‬حقا که هر آینه بدانید خطای خویش در گور‪).‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫َک ّل َس َ‬
‫وف تَع َل ُم َ‬
‫ون‪ :‬حقا که شما بدونستنااین بکور در ‪ haγγā ke šəmā ba dūnastan ā‛īn ba gūr dar‬حقا که شما‬
‫خواهيد دانست در گور‪.‬‬

‫‪َ .37‬ک ّل لَو تَع َل ُم َ‬


‫ون‪ +++ :‬دونستین‪*« :‬ح ّقا دانستید»‪.‬‬
‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬
‫برجیان موفق به خواندن واژة نخست نشده است‪ .‬وی پنداشته که این واژه در ترجمة « َک ّل» آمده است‪ .‬از همین روی‬
‫در ترجمه بنا بر ترجمه‌های فارسی‪« ،‬حقّا» را به عنوان معادل آن آورده است‪ .‬واژه‌ای که برجیان موفق به خواندن آن‬
‫«کل»‪« .‬اره» به معنی «اگر»‪ ،‬در جای جای این تفسیر به‬ ‫نشــده‪« ،‬اره» اســت‪ .‬این واژه در ترجمة «لَو» آمده است نه ّ‬
‫عنوان ادات شرط به کار رفته است‪:‬‬
‫ــبقَت‪ :‬ا َ َره نَقَضآ ِء تقدیر بیکه د پیش کتــی ‪/2( ara na γazā‛e taγdīr bī ke da pīš katī‬پ‪ )30/‬اگر نه‬
‫َو لَــو ال َکل َِم ٌة َس َ‬
‫قضای تقدیر بودی که در پیش افتادی‪.‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫لَو تَع َل ُم َ‬
‫ون‪ :‬اره دونستین ‪ ara dunastīn‬اگر می‌دانستید‪.‬‬

‫‪ .38‬لِ ُک ِّل ُه َم َزةٍ لُ َم َزةٍ‪ :‬هران کســا که عیب کنه دیمادیم‪« :‬بر هر آن کس که عیب کند [از‬
‫پس و] رویاروی»‪.‬‬
‫برجیان معتقد است « دیمادیم» به صورت «دیمابدم» کتابت شده اما در این نسخه چنین‬
‫صورتی وجود ندارد‪( .‬نك‪ :‬تصوير‪ )11‬وی پنداشــته که ترجمة طبری برای کل این عبارت‬
‫آمده است‪ .‬از همین روی با توجه به ترجمه‌های فارسی «از پس» را به عنوان معادل « ُه َم َزةٍ»‬
‫تصوير ‪.11‬‬ ‫آورده اســت‪( .‬قس لسان‪ُ :‬ه َم َزةٍ‪ :‬بدگوی از پس)‪ .‬اما ترجمة طبری فقط برای «ل ِ ُک ِّل ُه َم َزةٍ»‬

‫شدن ما‪.‬‬
‫ِ‬ ‫بل اَن نَذ َِّل‪ :‬پیش اما بذلیل بین ‪/4( pīše amā‛e ba zalīl bayyan‬پ‪ )31/‬پیش از ذلیل‬
‫‪ 3 8‬به عنوان نمونه‪ :‬مِن َق ِ‬
‫ﻮن‪ :‬شما بدوﻧﺴﺘﻨﺎاین ‪/1( šəmā ba dūnastan ā‛īn‬پ‪ )325/‬شما خواهید دانست‪.‬‬ ‫‪ 39‬قس َﺳ َﺘﻌﻠَ ُﻤ َ‬
‫آمده است‪ .‬ترجمة « ل ُ َم َزهٍ» همان است که برجیان در شمارة بعد به اشتباه در ترجمة «الَّذی» آورده است‪ .‬در واقع خطی‬
‫که به اشتباه این عبارت تفسیری را به جای « ل ُ َم َزةٍ» به « الَّذی» متصل نموده‪ ،‬وی را گمراه کرده است‪.‬‬
‫ترجمه‌های فارسی « ُه َم َزةٍ» را « بدگوی از پس» ترجمه کرده‌اند‪ 40.‬همین امر هم به گمراهي برجیان دامن زده و «از‬
‫پس» را به ترجمه اضافه کرده است؛ چون پنداشته «دیمادیم‪ :‬رویاروی» در ترجمة واژة بعدی یعنی «ل ُ َم َزةٍ» آمده است‪.‬‬
‫اما ترجمة نسفی با ترجمة این نسخه همخوانی دارد‪ .‬در تفسیر نسفی بر خالف ترجمه‌های دیگر فارسی «ل ِ ُک ِّل ُه َم َزةٍ»‬
‫به «مر هر عیب کننده‌ای را به حضرت» ترجمه شده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ل ُِک ِّ‬
‫ل ُه َم َزهٍ‪ :‬هران کسا که عیب کنه دیمادیم ‪ har ān kasā ke eyb kəna dīmādīm‬هر آن کس را که عیب کند رویاروی‪.‬‬

‫‪ .39‬اَلَّذی‪ :‬اون کسا که مسلمونی غیبت کنه‪/‬کنی (؟) بیجا (؟)‪« :‬آن کس که مسلمانان [را] غیبت کند بیجا»‪.‬‬
‫این ترجمه برای واژة « ل ُ َم َزهٍ» آمده است نه «اَلَّذی»‪( .‬نک‪)38 :‬‬
‫برجیان «پجا» را «بیجا» خوانده و «بیجا» ترجمه کرده است‪ ،‬حال آنکه تفاوت معنایی « ُه َم َزهٍ» و «ل ُ َم َزهٍ» در همین غیبت‬
‫‪41‬‬
‫کردن «رویاروی» یا «از پشت سر» است‪( .‬نک‪ )38 :‬در واقع اینجا «پجا‪ :‬از پشت» در تقابل با «دیمادیم‪ :‬رویاروی» آمده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ِ‬
‫غیبت‬ ‫ل ُ َم َزهٍ‪ :‬اون کسا که مسلمونی غیبت کنه پجا ‪ ūn kasā ke musalmūnī γeybat kəna pe jā‬آن کس را که‬
‫مسلمان کند از پشت‪.‬‬

‫‪ .40‬ل َ ُین َب َذ َّن‪ :‬ورا در کتن‪« :‬او را در افگنند»‪.‬‬


‫برجیان صورت «کنن» را به «کتن» تغییر داده اســت‪ .‬در نســخه آشکارا «کنن» آمده است‪( .‬نك‪ :‬تصوير‪ )12‬وی جواز‬
‫این اصالح را شــکل نگارشی این واژه در آیة ‪ 4‬ســورة «فیل» می‌داند‪ .‬در این آیه برای‬
‫«تَرمی ِهم» در ترجمه «وشــونا اکتن‪ :‬ایشــان را‪ /‬بر ایشان می انداختند» آمده است‪ .‬وی‬
‫توجه نکرده اســت که ما در ترجمة این دو آیه با دو فعل با زمان‌های مختلف ســر و کار‬
‫داریم‪ .‬اینجا « ل َ ُی َ‬
‫نب َذ َّن» فعل مضارع است و در آیه‌ای که جواز اصالح ایشان از آنجا آمده‬
‫«تَرمی ِهم» مضارع تاریخی اســت و در ترجمة طبری به صورت ماضی برگردانده شــده‬ ‫‪158‬‬
‫‪43‬‬
‫است‪« 42.‬کنن» از ریشة ‪« kan-‬انداختن‪ ،‬پرتاب کردن‪ ،‬افگندن» است‪.‬‬
‫تصوير ‪12‬‬ ‫‪ kana-> kan-‬مادة مضارع است‪ .‬این مادة مضارع در متن بسیار پرکاربرد است‪:‬‬
‫‪44‬‬
‫اَلقِها‪ :‬او را ا دست ﺑﻴﻜﻦ ‪/2( ū rā e dast bīkan‬پ‪ )16/‬آن را از دست بیفکن‪.‬‬
‫‪45‬‬
‫«اکتن» در آیة ‪ 4‬سورة فیل از ریشة ‪« 1kaf-‬افتادن» است‪.‬‬
‫‪46‬‬
‫‪ kaf-ta-> kat‬با تبدیل ‪-ft-> t‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫یُن َب َذ َّن‪ :‬ورا در کنن ‪ verā dar kanan‬او را در افگنند‪.‬‬

‫‪ .41‬ال ُمو َق َدةُ‪ :‬دواشنی‪ « :‬افروخته»‪.‬‬


‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

‫در نســخه «وواشــنی» آمده است‪ ،‬نه «دواشــنی»‪ .‬پیشوند «و» معادل پیشــوند «ور» یا «فر» در فارسی دری است‪.‬‬
‫«واشنی» صفت مفعولی است که در ترجمة اسم مفعول عربی آمده است‪ .‬این واژه از ریشة ‪ 2vaxš -‬به معنی «افروختن»‬
‫‪47‬‬
‫و «افروخته شدن» است‌‪.‬‬
‫‪ *vāxša-> vāš-‬با تبدیل ‪ -xš-> š‬مادة مضارع است‪ vāšan- .‬مادة متعدی است که با افزوده شدن پسوند ‪ -an‬به مادة‬
‫مضارع ساخته شده است‪ vāšanī- .‬مادة ماضی جعلی است که با افزوده شدن ‪ -ī‬به مادة مضارع ساخته شده است‪ .‬در‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫اینجا مادة ماضی‪ ،‬خود بدون اضافه شدن پسوند‪ ،‬به عنوان صفت مفعولی به کار رفته است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ال ُمو َق َدةُ‪ :‬و واشنی ‪ va vāšanī‬بر افروخته‪ .‬پارس‪ :‬فر افروخته‪.‬‬

‫‪ 4 0‬پارس‪ :‬هر آخو کننده‌یی را از پس پشت‪ .‬لسان‪ :‬بدگوی از پس‪.‬‬


‫‪ 41‬شاهدی دیگر از کاربرد «پجا»‪َ :‬وراء‪ :‬پجا ‪/3( pejā‬پ‪ )296/‬پشت‪ ،‬از پشت‪.‬‬
‫‪ 42‬در ترجمه‌های فارسی کهن نیز «ترمی» به فعل ماضی ترجمه شده است‪ :‬کمبریج‪ :‬انداختند‪ .‬نسفی‪ :‬می‌انداختند‪.‬‬
‫‪43  Henning Verbum 172.‬‬
‫‪ 4 4‬مادة ماضی این فعل نیز بارها در متن آمده است‪ :‬اَلقیها‪ :‬ورا ا دست ﺑﻴﻜﺪ ‪/3( verā e dast bīkad‬پ‪ )16/‬آن را از دست افکند‪.‬‬
‫‪45  Henning Verbum 173.‬‬
‫قال‪ :‬کوت ‪ gut‬گفت‪/6( .‬ر‪*guf-ta->gut- )12/‬‬‫‪ 4 6‬شاهدی دیگر برای این تحول واجی‪َ :‬‬
‫‪ Henning List 89 47‬برای ارتباط این واژه با ‪«2vaxš‌-‬پاشیدن»‪« ،‬افشاندن» (آب‪ ،‬آتش) نک‪)Nyberg MP 207, Bailey DKS 273( :‬‬
‫برای ارتباط این واژه با ‪« 1vaxš -‬رشد کردن»‪« ،‬بالیدن» نک‪)Cheung EDIV 428( :‬‬
‫‪ .42‬ت ََّطل ُِع‪ :‬ها سراست‪/‬سراش‪« :‬فرا *آید»‪.‬‬
‫برجیان چون این عبارت فعلی را بازنشــناخته‪ ،‬نتوانســته خوانش دقیقی از آن به دســت دهد و در ترجمه از معادل‬
‫ترجمه‌های فارسی برای این واژه استفاده کرده است‪( .‬قس پارس‪ :‬فر آید) وی «سر است» را یک واژه پنداشته و بین‬
‫خوانش «سراست» و «سراش» مردد است‪.‬‬
‫ها سر استان‪ :‬فرا سر ایستادن‪ ،‬باال آمدن‪ ،‬آشکار شدن» در این تفسیر بارها در ترجمة «طلع» آمده است‪:‬‬
‫ت ََّطلَ َع‪ :‬ها سر استا ‪/7( hā sar estā‬ر‪ )12/‬فرا سر ایستاد‪( .‬مجازا ً دیدور شد‪ ،‬آشکار شد‪ ،‬باخبر شد)‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ها سر است ‪ hā sar esta‬فرا سر ایستد‪ ،‬فرا آید‪.‬‬

‫‪ .43‬إن َّها َع َلی ِهم ُم َ‬


‫وص َده‪ :‬هابندن ور این عاصیون‪« :‬در بندند بر این عاصیان»‪.‬‬
‫وص َده» در این‬
‫برجیان به اشتباه «هابندن» را که در ترجمة واژة «فتوصد» از تفسیر پایین صفحه آمده‪ ،‬مربوط به « ُم َ‬
‫آیه دانسته است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫َع َلی ِهم‪ :‬ور این عاصیون ‪ var īn āsīyūn‬بر این عاصیان‪.‬‬

‫َضلیل‪ :‬باوی‪( ...« :‬؟)»‪.‬‬


‫ٍ‬ ‫‪ .44‬فی ت‬
‫«اوی راهي» در این متن بارها در ترجمة «ضاللت» آمده است‪:‬‬
‫اَضَ َّل‪ :‬ﺑﺎوی راه کرد ‪/2( ba avī rāh kard‬پ‪ )23/‬بی‌راه کرد‪ .‬تاج‪ :‬بی راه گردانید‪.‬‬
‫گاهي «اوی» به تنهایی می‌آید‪:‬‬
‫ال یَضِ ُّل‪ :‬ﺑﺎوی نکنه ‪/1( ba avī nakəna‬پ‪ )19/‬بی‌راه نکند‪.‬‬
‫حذف جزء دوم یعنی «راه» از این ترکیب در ترجمه‌های فارسی نیز دیده می‌شود‪ :‬قرآن ‪« :4‬اَضَ ّ َ‬
‫ل‪ :‬گم راه گردانید‪،‬‬
‫اَضَ َّل‪ :‬گم گردانید»‪ .‬برجیان بی‌خبر از این حذف واژه را در نیافته و معنی نکرده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫‪159‬‬ ‫َضليل‪ :‬باوی ‪ ba avī‬باطل‪ ،‬بی راه‪.‬‬
‫ٍ‬ ‫ت‬

‫‪َ .45‬فل َیع ُب ُدوا‪ :‬بپرستین کو‪‌« :‬گو بپرستید»‪.‬‬


‫برجیان چون شناســة «‪-‬ین» را مخصوص دوم شــخص جمع پنداشته‪ ،‬سردرگم شده است‪ .‬در پانوشت می‌گوید باید‬
‫«بپرســتند» می‌آمد‪ .‬در ترجمه نیز فعل را بی‌توجه به صورت عربی به دوم شــخص جمع برگردانده است‪ .‬شناسة ‪-īn‬‬
‫اینجا شناســة سوم شخص جمع است‪ .‬این شناسه بیشتر برای دوم شخص جمع به کار می‌رود‪ ،‬اما شواهد کاربرد آن‬
‫برای سوم شخص جمع نیز اندک نیست‪( .‬برای کاربرد این شناسه برای سوم شخص جمع نک‪)21 :‬‬
‫مترجم طبری فعل عربی را وجه امری گرفته اســت‪ .‬از آنجا که شــمار سوم شخص جمع‪ ،‬شناسة خاص وجه امری‬
‫مترجم‬
‫َ‬ ‫ندارد‪« ،‬کو‪ :‬بگو» را آورده است تا از این طریق وجه فعل در ترجمه نمایان شود‪ .‬این همان کاریست که در قرآن‬
‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬
‫پارس نیز انجام شده است‪ :‬گو تا بپرستند‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫َفل َیع ُب ُدوا‪ :‬بپرستین کو ‪ baparastīn gū‬بگو بپرستند‪.‬‬

‫‪ .46‬اَلَّذی‪ :‬اون خیا را پرستین که‪ « :‬آن خدا را پرستید که»‪.‬‬


‫برجیان باز هم فعل سوم شخص جمع را به دوم شخص جمع برگردانده است‪( .‬نک‪)45 :‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫اَلَّذی‪ :‬اون خیا را پرستین که ‪ ūn xeya rā parastīn ke‬آن خدا را پرستند که‪.‬‬

‫ب‪ :‬وساکونا‪« :‬خداوند را»‪.‬‬


‫‪َ .47‬ر َّ‬
‫برجیان چون این واژه و موارد کاربرد آن را نمی‌داند‪ ،‬در پانوشت آورده است که «ونساکوتا»‬
‫نیز خوانده می‌شود‪ ،‬اما چنین نیست‪( .‬نك‌‪ :‬تصوير ‪ )13‬ریشة واژة وساكون هنوز بر راقم این‬
‫«رب»‪« ،‬مالک»‬‫سطور روشن نیست‪ .‬این واژه در این متن بسیار پر بسامد است و در ترجمة ّ‬
‫و «ذو» آمده است‪ .‬در در ترجمة‌اشتقاقات فعلي «ملك» نيز از اين كلمه استفاده مي‌شود‪:‬‬
‫ون‪ :‬وساکون نبون ‪/2( vasākūn nabūn‬ر‪ )13/‬مالک نباشند‪.‬‬ ‫ال یَمل ُِک َ‬
‫از شواهد کاربرد این واژه برمی‌آید که به معنای «مالک‪ ،‬صاحب و خداوند» است‪.‬‬
‫تصوير ‪13‬‬
‫ِسکین‪ :‬مسکینونا‪« :‬مسکینان»‪.‬‬
‫ِ‬ ‫‪ .48‬الم‬
‫برجیان در پانوشــت می‌گوید یا خطاســت یا عبارت پردازی ناشیانه دارد‪ .‬اما بر خالف نظر وی مشکلی در این ترجمه‬
‫ِسکین» مفعول به واسطه است و در ترجمه «ا» به عنوان حرف اضافة پسین آمده است‪« ..‬علی طعا ِم‬ ‫ِ‬ ‫وجود ندارد‪« .‬الم‬
‫مفعول مصدر َ‬
‫«طعام» در‬ ‫ِ‬ ‫را‬ ‫»‬‫ِسکین‬
‫ِ‬ ‫م‬ ‫«ال‬ ‫طبری‬ ‫مترجم‬ ‫است‬ ‫ممکن‬ ‫»‪.‬‬ ‫ُّ‬
‫ض‬ ‫ح‬
‫َُ‬ ‫ی‬ ‫«ال‬ ‫فعل‬ ‫برای‬ ‫است‬ ‫مفعول‬ ‫المســکین»‬
‫ِسکین» به عنوان «اســم جنس»‪ ،‬به صورت جمع ترجمه شده است‪( .‬قس‬ ‫ِ‬ ‫نظر گرفته باشــد‪ .‬در ترجمة طبری‪« ،‬الم‬
‫قرآن ‪ :4‬مِسکین‪ :‬درویشان)‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫المِسکینِ‪ :‬مسکینونا ‪ meskīnūnā‬مسکینان را‪.‬‬

‫‪ُ .49‬ه َو االَبتَر‪ :‬نوم بوسته اونه (؟) ‪« : +++‬نام گسسته ‪»...‬‬
‫خوانش و ترجمة برجیان به ظاهر به ترجمة تفســیر قرآن پارس نزدیک است‪ .‬در پارس این واژه به « فی نام دنبال‬
‫بریده » ترجمه شده است‪ .‬اما ترجمة طبری معادل «دنبال بریده» است نه «فی نام»‪ .‬این ترکیب طبری در نسخه‬
‫شاهد دیگری ندارد‪ .‬در نسخه آشکارا «توم» آمده نه «نوم»‪ .‬خود برجیان نیز در پانوشت به خوانش احتمالی «توم»‬
‫اشاره کرده است‪ .‬ترکیب «توم» با «گسستن» باز هم در متن شاهد دارد‪:‬‬
‫َف ُیسحِ ت َُکم‪ :‬شماء توم بوسنن ‪/4( šəmā‛e tōm busenan‬پ‪ )20/‬تخم شما را بگسلند‪.‬‬
‫در این آیه «األبتَر» برای «عاص بن وائل» آمده است که پیامبر را به طعن «ابتر» خوانده بود‪ ،‬به خاطر مرگ فرزندان‬
‫پســرش‪( .‬نک‪ :‬کمبریج) از همین روی بهتر اســت به صورت واژه در نسخه وفادار بمانیم و آن را «توم‪ :‬تخم» بخوانیم‪.‬‬
‫خوانش برجیان از واژة دوم نیز نه مطابق صورت نسخه است و نه از لحاظ ریشه‌شناسی درست است‪ .‬این واژه در نسخه‬
‫‪48‬‬
‫به صورت «بوسسته» آمده است‪ .‬این واژه صفت مفعولی است از ریشة ‪« said-‬شکستن‪ ،‬جدا کردن‪ ،‬ویران کردن»‪.‬‬
‫‪ * vi-sid-ta> vusest-‬با تبدیل ‪ .-dt-> st‬قس‪Phl. wisest- 49:‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ُه َو االَبتَر‪ :‬توم بوسسته اون بو ‪ tōm busesta ūn bū‬گسسته تخم‪ ،‬او باشد‪.‬‬

‫‪َ .50‬و ال اَنا عاب ٌِد‪ :‬من نپرستی‌اوم‪« :‬من نپرستنده‌ام (=پرستنده نیستم)»‪.‬‬ ‫‪160‬‬
‫برجیان به شــبه فعل بودن «عابد» توجه نکرده و آن را اســم فاعل در نظر گرفته اســت‪ .‬از همین روی و بی اعتنا به‬
‫«عابد» در اینجا به عنوان شبه فعل‪ ،‬در ترجمه به‬
‫ٌ‬ ‫ســاخت واژة طبری‪ ،‬این واژه را به صفت فاعلی ترجمه کرده است‪.‬‬
‫صورت فعلی برگردانده شده است‪« .‬قبل ذلک الوقت» که بعد از فعل طبری یعنی «نپرستی اوم‪ :‬نپرستیده‌ام» آمده نیز‬
‫ماضی بودن آن را تأیید می‌کند‪.‬‬
‫‪ parastī‬مادة نقلی اســت‪ .‬شناسه ‪ -um‬با شناسه‌های پهلوی متأخر‪ ،‬متون مانوی و فارسی دری متقدم قابل مقایسه‬
‫است‪ 50.‬این واژه از ریشة ‪« stā-‬ایستادن» است‪.‬‬
‫‪ parastī- .‌ 51*pari-štā-> parast-‬مادة نقلي است که با افزوده شدن ‪ -ī‬به مادة مضارع ساخته شده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬ ‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

‫ال اَنا عاب ٌِد‪ :‬من نپرستی اوم قبل ذلک الوقت ‪ mən naparastī‛um‬من نپرستیده‌ام قبل ذلک الوقت‪ .‬کمبریج‪ :‬نه من‬
‫پیش ازین هرگز آنرا پرستیده‌ام‪.‬‬

‫‪ .51‬ا ِذا جا َء‪ :‬ایکا (؟)‪:‬‬


‫برجیان «ایکا» را یک واژه در نظر گرفته و از همین روی موفق به دریافتن و ترجمه‌اش نشده است‪ .‬در لغت نامه آن را‬
‫با تردید گونه‌ای از «کا» پنداشته و معنای «آنگاه» و «چون» را برای آن در نظر گرفته است‪« .‬کا» پس واژه‌ایست که‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫بر زمان داللت می‌کند و اینجا در ترجمة «ا ِذا» آمده اســت‪ .‬این حرف اضافه در بســیاری از موارد به واژة پیش از خود‬
‫‪52‬‬
‫می‌چسبد‪( .‬نک‪« )2 :‬اﻳ‌‪ »āya‬فعل مضارع سوم شخص مفرد است که در ترجمة «جا َء» آمده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ا ِذا جا َء‪ :‬ایکا ‪ āya kā‬چون آید‪.‬‬

‫‪48 Horn GNE 922.‬‬


‫‪49 Mackenzie CPD 91.‬‬
‫‪   50‬در ترجمة طبری مقامات حریری نیز این شناسه برای اول شخص مفرد ماضی آمده است‪( .‬نك‪ :‬پاکزاد‪)136 :1384 ،‬‬
‫‪51 Horn GNE 298.‬‬
‫‪   52‬چســبیدن «کا» به فعل «ايـ‪ :‬آید» شــواهد دیگری نیز در متن دارد‪ :‬ا ِذا َرات ُهم‪ :‬اوشونی بر ها دیار ایکا ‪ušūnī bare hā dīyār āya kā‬‬
‫(‪/2‬پ‪ )90/‬چون ایشان را به دیدار آید‪ ،‬چون بر ایشان آشکار شود‪.‬‬
‫‪ .52‬ما اَغنی‪ :‬خیانیده کرد‪» ... « :‬‬
‫برجیان پس از آنکه خوانش خود را به صورت «خیانیده» ارائه می‌دهد‪ ،‬در پانوشــت این مطلب را می‌افزاید‪« :‬خیافین‬
‫نیز خوانده می‌شــود‪ .‬اگر دو کلمه باشــد کلمۀ اول خیا «خدا»ســت‪ .‬به هر حال معنی آن باید چیزی در زمرۀ عبث و‬
‫بیهوده و ناکار باشد»‪.‬‬
‫مشکل اصلی در خوانش این عبارت واژة اول آن است‪ .‬واژة اول را همانطور که برجیان خوانده‪ ،‬می‌توان «خیا‪ :‬خدا» خواند‪،‬‬
‫اما این خوانش ربطی به صورت قرآنی ندارد‪ .‬احتماالً « ما اَغنی» ابتدا به صورت «نا فیده کرد‪ :‬فایده نکرد» در ترجمه آمده بوده‬
‫است‪ 53.‬این ترجمه مطابق با نظری است که «ما» را در این ترکیب «حرف نفی» می‌داند‪ « :‬و یجوز ان یکون نفیا» (تفسیر‬
‫حاشیة سمت راست صفحه) اما شخصی دیگر یا خود مترجم طبری‪ ،‬بعد از نوشتن این ترجمه‪،‬‬
‫نظری دیگر را در ترجمه اعمال کرده اســت‪ .‬عده‌ای دیگر از مفسرین «ما» را در این ترکیب‬
‫«حرف استفهام» گرفته‌اند‪« .‬ما اغنی استفهام فی معنی االنکار» (تفسیر حاشیة سمت راست‬
‫صفحه) همین امر جواز دست بردن دوباره در ترجمه را صادر کرده است‪ .‬شخصی بنا بر نظر‬
‫اول ترجمه که « نا» بوده‪ ،‬و تنها با نگاشتن نقطه‌اي‬ ‫اخیر «جـ ‪ :‬چـ » را بدون دستکاریِ واژة ِ‬
‫در زير آن به ترجمه افزوده‪ ،‬به گونه‌ای‌که کشیدگی انتهای حرف «جـ » اندکی از روی دندانة‬
‫تصوير ‪14‬‬ ‫« ﻧ » گذشته است‪( .‬نك‪ :‬تصویر ‪« )14‬در نهایت ترجمة جدید به این صورت خوانده می‌شود‪:‬‬
‫«جبا فیده کرد‪ :‬براي چه فایده کرد؟» (استفهام انکاری)‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ما اَغنی‪ :‬جبا فیده کرد ‪ čebā fayde kard‬براي چه فایده کرد؟ (چه فايده‌اي كرد‪ ،‬فايده نكرد)‪.‬‬

‫‪َ .53‬ح ّمالَ َة ‪ :‬دکیرا‪« :‬برگیرد (یا «برگیرندۀ»)»‬


‫برجیان واژة طبری را «دکیرا» خوانده اســت‪ .‬بر این اســاس «د» پیشوند فعلی است‪ .‬بر خالف رأی وی اینجا «و» به عنوان‬
‫پیشوند فعلی آمده است‪ .‬این پیشوند که معادل پیشوند «بر» یا «فر» در فارسی دری است‪ ،‬معنای «برگرفتن» و «برداشتن»‬
‫را به مادة فعلی داده است‪ .‬برجیان واژه را به دو صورت فعلی و صفت فاعلی ترجمه کرده است‪ .‬ترجمه‌های فارسی مطابق با‬

‫‪161‬‬ ‫ساخت عربی‪ ،‬واژه را به صورت صفت فاعلی ترجمه کرده‌اند‪ :‬پارس‪ :‬فردارنده‪ .‬قرآن ‪ :4‬بردارنده‪ .‬لسان‪ :‬بارکش‪.‬‬
‫‪ vagīrā‬صفت فاعلی اســت که با افزوده شدن ‪ -ā‬به مادة مضارع ساخته شده است‪ va .‬پیشوند فعلی است و در این‬
‫متن همراه با مصدر «کیتن‪ :‬گرفتن» در ترجمة ریشة «حمل» و به معنی «برداشتن» و «برگرفتن» بارها آمده است‪:‬‬
‫یَحم ُِل‪ :‬وکیره ‪ vagīra‬برگیرد (‪/6‬ر‪ .)27/‬تاج‪ :‬بردارد‪ .‬پارس‪ :‬فردارد‪.‬‬
‫‪ gīr-‬مادة مضارع است از ریشة ‪« grab-‬گرفتن»‪.*gṛbya-> gīr- 54.‬‬
‫ی است که از مادة مضارع صفت فاعلی می‌سازد‪.‬‬ ‫‪ -ā‬پسوند ‌‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫َح ّمالَ َة ‪ :‬وکیرا ‪ vagīrā‬برگیرنده‪.‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬ ‫الح َط ِ‬


‫ب‪ :‬تلو‪« :‬هيزم»‬ ‫‪َ .54‬‬
‫ب» را به «هيزم» ترجمه کرده است‪( .‬نک‪ :‬لسان‪ ،‬قرآن ‪ ،4‬پارس‪ :‬هيزم)‪.‬‬ ‫«الح َط ِ‬
‫برجیان با توجه به ترجمه‌های فارسی َ‬
‫اما ترجمة دقیق واژة طبری «خار» است‪( .‬قس نسفی‪ :‬پشتۀ خار)‪ .‬در کمبریج هم به رابطة ا ّم جمیل همسر ابولهب‪-‬که‬
‫این آیه در شــأن او نازل شــده است‪ -‬با خار اشاره شده است‪« :‬آن ملعونه خار همی آوردی و اندر راه پیغامبر صلی اهلل‬
‫علیه و سلم می‌افکندی و اندر مزگت و راه مسلمانان خار افکندی»‪‌55.‬در نصاب طبری این واژه به صورت «تلی» و به‬
‫معنای «خار» آمده اســت‪ 56.‬در لهجه‌های امروز طبری «تلو ‪ »talū‬یا «تلی ‪ »tali‬به معنی «خار» و «تیغ» است‪‌57.‬در‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫لغت‌نامة دهخدا نیز «تلو» به معنی «خار» و «تیغ» آمده است‪.‬‬


‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫الح َط ِ‬
‫ب‪ :‬تلو ‪ talū‬خار‪.‬‬ ‫َ‬

‫بل مِن َم َسد‪ :‬لعن و ‪( ... « : +++‬؟)»‪.‬‬‫‪ .55‬فِی جیدِ ها َح ٌ‬


‫برجیان از آنجا که رابطة واژه‌ها را با آیه در نیافته‪ ،‬از توضیح و ترجمه باز مانده اســت‪ .‬در نســخه «لعن و خبر» آمده‬
‫‪ 53‬بــا توجــه به شــواهدی که در ذیل می‌آیــد‪ ،‬در خوانش واژة دوم بصــورت «فیده» تردیدی نیســت‪ :‬ما اغنی عنهم‪ :‬فیده نداره اوشــونا‬
‫‪ fayde nadāra ušūnā‬فایده ندارد ایشــان را‪/5( .‬پ‪ )112/‬ال یُغنی‪ :‬فیده نداره ‪ fayde nadāra‬فایده ندارد‪/4( .‬پ‪ )7/‬همچنین نک‪ :‬ما‬
‫اغنی عنکم (‪/5‬پ‪ )262/‬در نسخة ‪12278‬مجلس‪.‬‬
‫‪54 Horn GNE 909.‬‬
‫‪ 55‬کمبریج‪.653 ،‬‬
‫‪‌ 56‬كيا‪.96 ‌:1327 ،‬‬
‫‪ 57‬حسن‌دوست‪.144/1 :1389 ،‬‬
‫است‪ .‬این دو واژه با خطی به «جید» متصل شده‌اند‪ ،‬اما مطمئناً بر خالف نظر برجیان ترجمة آن نیستند‪« .‬جید» در‬
‫ترجمه‌ها به «گردن» برگردانده شــده است‪ .‬در اینجا «لعن و خبر» به وجه جمله نظر دارد که دعایی یا خبری است‪.‬‬
‫در ترجمه‌های فارسی کهن قرآن نیز می‌توان این دو وجه را در ترجمة این آیه باز یافت‪ .‬وجه دعایی‪ :‬در گردن او باد‬
‫رسنی از لیف و زنجیری از آتش‪( .‬پارس) خبری‪ :‬در گردن او یکی سلسله‌ای باشد اندر دوزخ هفتاد رش‪( .‬کمبریج)‬
‫خوانش پیشنهادی‬
‫فِی جیدِ ها َح ٌ‬
‫بل مِن َم َسد‪ :‬لعن و خبر ‪ la‛n u xabar‬این دو واژه بیان کنندة «وجه جمله» است‪.‬‬

‫‪ .56‬ا َ ُعو ُذ‪ :‬من خویشتن داپانم‪« :‬من خویشتن پناه می‌برم»‪.‬‬
‫برجیان در پانوشــت خوانش «واباتم» را نیز آورده اســت‪« .‬وا» پیشوند این فعل است‪ ،‬نه «دا»‪(.‬قس پارس‪ :‬وا پناهيده‬
‫شوم)‪« .‬وا پانم» در این تفسیر‪ ،‬بارها در ترجمة «ا َ ُعو ُذ» آمده است‪.‬‬
‫اِن ّی ا َ ُعوذُ‪ :‬من خویشتن واپانم ‪/1(‌mən xvēštan vā pānam‬ر‪ )4/‬تاج‪ :‬من پناه گیرم‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ا َ ُعو ُذ‪ :‬من خویشتن واپانم ‪ mən xvēštan vā pānam‬من خویشتن بپایم‪ ،‬من پناه برم‪.‬‬

‫‪ .57‬ا ِذا َو َق َ‬
‫ب‪ :‬بتاریک بو کا‪« :‬بتاریک شده گاه (=آنگاه که تاریک شود)»‪.‬‬
‫« َو َق َب» فعل است‪ .‬مشخص نیست چرا برجیان این واژه را به صورت صفت مفعولی مجهول ترجمه کرده است‪« .‬کا»‬
‫پس‌واژه‌ایست که بر زمان داللت می‌کند‪( .‬نک‪« )2 :‬ﺑ» در این گویش بر سر فعل مرکب می‌آید‪:‬‬
‫ل َ ُنحضِ َرن َّ ُهم‪ :‬اما اوشونا بحاضر کنیم ‪/3( amā ušūnā ba hāzer kənīm‬ر‪ )11/‬تاج و پارس‪ :‬حاضر کنیم ایشان را‪.‬‬
‫ٍق»‬ ‫«غاسِ‬ ‫در اصل « َو َق َب» به معنی «در آید» است‪( .‬نک‪ :‬کمبریج‪ ،‬قرآن ‪ 4‬و نسفی)‪ .‬اما در ترجمة طبری به واژة‬
‫در عبارت «غاسِ ٍق ا ِذا َو َق َب» توجه و به صورت «بتاریک بو‪ :‬تاریک شود» ترجمه شده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ا ِذا َو َق َ‬
‫ب‌‪ :‬بتاریک بو کا ‪ ba tārīk bū kā‬چون تاریک شود‪.‬‬

‫‪َ .58‬و مِن َش ِّر‪ :‬اوی داپانم‪« :‬از وی (؟) پناه می‌برم»‬
‫برجیان باز هم «واپانم» را «داپانم» خوانده است‪( .‬نک‪ )56 :‬وی عبارت را زائد می‌داند؛ اما در واقع این عبارت برای فعل‬
‫‪162‬‬
‫محذوف «ا َ ُعو ُذ» آمده است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ا وی واپانم ‪ e vey vā pānam‬از وی بپایم‪ ،‬از وی پناه می‌برم‪.‬‬

‫‪ .59‬ال َّن ّف ِ‬
‫اثات‪ :‬قودکااونن‪( ... « :‬؟)»‪.‬‬
‫برجیاندرپانوشتبهمشکوکبودنقرائتاشارهکردهوبنابرترجمه‌هایفارسیمعنای«جادوگران»‬
‫یا «دمندگان» را پیشنهاد کرده است‪( .‬قس‪ :‬قرآن‪ :4‬جادوی دمنده)‪ .‬واژة نخست «فود» است‪( 58.‬نك‪:‬‬
‫تصوير ‪ )15‬این واژه بارها در این تفسیر به کار رفته است‪:‬‬ ‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

‫َفاَنفُخُ ‪ :‬من فود کدم ‪/4( mən fūd kədam‬پ‪ 59 )67/‬من فوت کردم‪ ،‬من دمیدم‪.‬‬
‫بــا توجه به اینکه «ن َ ّفاث» صیغة مبالغه اســت‪ ،‬در ترجمه باید به صورت صفت فاعلی‬
‫ترجمه شــده باشد‪ .‬شــاید بتوان «فود كااونن» را به صورت «فود کنا اونن» تصحیح کرد‪.‬‬
‫تصوير ‪15‬‬ ‫ساخت فاعلی با آمدن «کنا» در این متن شواهد دیگری نیز دارد‪:‬‬
‫حاسِ بین‪ :‬حساب کنا اون ‪/2( hesāb kənā‛ūn‬پ‪ )38/‬حساب کنندگان‪.‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫فود‪+‬کنا اونن ‪ fūd kənā‛ūnan‬فوت کنندگانند‪ ،‬در دمندگانند‪.‬‬

‫ّاس‪ :‬پس وا پس چینا اون وقتیک خیا ذکر کنن‪« :‬پس وا پس (؟) (می) چیند‪ /‬نشیند آن وقتيكه خدا [را] ذکر کنند»‪.‬‬ ‫‪َ .60‬‬
‫الخن ِ‬
‫برجیان «چینا» را «(می)چیند‪ /‬نشیند» ترجمه کرده و در پانوشت «پس وا پس چینا» را ترکیبی با معنای احتمالی‬
‫«پیدا و پنهان می‌شود» در نظر گرفته است‪.‬‬
‫‪ vā pas čīyan‬عبارت فعلی اســت‪ .‬قس فارسی دری «باز پس شدن»‪ čīnā .‬فعل ماضی سوم شخص مفرد است‪-ā .‬‬
‫‪60‬‬
‫شناســة سوم شخص مفرد است‪ .‬این واژه از ریشة ‪ čyav-‬ایرانی باستان به معنای حرکت کردن‪ ،‬شدن‪ ،‬رفتن است‪.‬‬

‫‪   58‬این واژه به صورت «پود» هم در این متن آمده است‪ :‬یَو َم یُنفَخُ ‪ :‬اون روج که پود کنه ‪/2( ūn rūj ke pūd kəna‬ر‪ )27/‬آن روز که فوت‬
‫کند‪ .‬پارس‪ :‬آن روز که در َد َمد‪.‬‬
‫‪   59‬این عبارت از نسخة ‪ 12278‬مجلس نقل شده است‪.‬‬
‫‪60  Cheung EDIV 40.‬‬
‫«شدن» در فارسی با ریشه‌های ‪ šyav-‬در اوستای گاهانی‪ 61‬و ‪ šiyav-‬در فارسی باستان‪ 62‬مربوط است که ‪ čy-‬در آنها‬
‫به صورت ‪ šy-‬در آمده است‪ .‬واژه‌های باقی مانده از این ریشه در زبان‌های ایرانی با صورت‌های اوستایی و فارسی باستان‬
‫نزدیکند‪ ،‬اما در برخی از گویش‌ها ‪ č-‬نشان از تحول واژگانی از ‪ -čy‬دارد‪ .‬قس اورموی ‪ ،caw-/cyēk‬استی ‪cæwyn/cyd‬‬
‫‪63‬‬
‫و اورامی ‪ču-/čīin‬‬
‫ترجمه‌ها و تفاسیر فارسی نیز خوانش «وا پس چین‪ :‬باز پس شدن» را تأیید می‌کنند‪ .‬لسان‪ :‬باز پس شونده و سر‬
‫در کشنده‪ .‬ترکیب «باز پس شدن» در لسان دقیقاً معادل «وا پس چین» در ترجمة طبری است‪.‬‬
‫خوانش پیشنهادی‪:‬‬
‫ّاس‪ :‬پس وا پس چینا اون وقتیک خیا ذکر کنــن ‪pas vā pas čīnā ūn vaγtī ke xeyā‛e zekr kənan‬‬ ‫َ‬
‫الخن ِ‬
‫س وا پس می‌رود آن وقتی که خدای را ذکر کنند‪.‬‬‫پ ‌‬

‫‪163‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫تصوير نسخة ‪ 17982‬مجلس از سورة علق تا سورة ناس‪ .‬در اينجا اين تصاوير براي تطبيق خوانش‌هاي ارائه شده در اين‬
‫مقاله با صورت‌هاي نسخه آورده شده است‪.‬‬

‫‪61  Bartholomae AiW 1714.‬‬


‫‪62  Kent OP 211 I.‬‬
‫‪  63‬حسن‌دوست‪.842/2 ،1389 ،‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪164‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪165‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪166‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪167‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪168‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪169‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪170‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪171‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪172‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪173‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪174‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪175‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪176‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪177‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪178‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪179‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪180‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪181‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪182‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪183‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪184‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪185‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪186‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪187‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪188‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫‪189‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫‪190‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫كتاب‌نامه‬
‫‪ -‬ابوالقاسمی‪ ،‬محسن (‪ .)1387‬دستور تاریخی زبان فارسی‪ .‬تهران‪ :‬سمت‪.‬‬
‫‪ -‬برجیان‪ ،‬حبیب (‪« .)1388‬ترجمۀ زیدی قرآن به زبان طبری» آینۀ میراث‪ ،‬دورۀ جدید‪ ،‬ضمیمۀ ‪ ،15‬ص ‪.163-105‬‬
‫‪ -‬پاکزاد‪ ،‬فضل اهلل (‪« .)1384‬ترجمۀ طبری مقامات حریری» مجلۀ زبان‌شناسی‪ ،‬ص ‪.152-125‬‬
‫ایرانی نو‪ .‬تهران‪ :‬فرهنگستان زبان و ادب فارسی‪.‬‬
‫ِ‬ ‫موضوعی زبان‌ها و گویش‌های‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫فرهنگ تطبیقی‪-‬‬ ‫‪ -‬حسن دوست‪ ،‬محمد (‪.)1389‬‬
‫‪ -‬دهخدا‪ ،‬علی اکبر (‪ .)1385‬لغت‌نامه‪ .‬تهران‪ :‬دانشگاه تهران‪.‬‬
‫‪ -‬دیلمی‪ ،‬ابوالفضل‪ .‬تفسیر دیلمی‪ .‬ج‪ .1‬نسخۀ ‪ 12278‬مجلس شورای اسالمی‪.‬‬
‫‪ -‬دیلمی‪ ،‬ابوالفضل‪ .‬تفسیر دیلمی‪ .‬ج‪ .2‬نسخۀ ‪ 17982‬مجلس شورای اسالمی‪.‬‬
‫‪ -‬کیا‪ ،‬صادق (‪ .)1327‬واژه‌نامۀ طبری‪ .‬تهران‪ :‬دانشگاه تهران‪.‬‬
‫‪ -‬محمدی‪ ،‬میثم (‪« .)1392‬برخی بررسی‌ها دربارۀ تفسیر دیلمی» نامۀ بهارستان‪ ،‬دورۀ جدید‪ ،‬شمارۀ ‪ ،2‬ص ‪.257-234‬‬
‫ ‬

‫‪191‬‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬


‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬ ‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬
‫بررسی و نقد مقالة «ترجمة‌زيدي قرآن به زبان طبري»‬

‫دورة جديد‪ ،‬شمارة دوم‪ ،‬بهار ‪1393‬‬

S-ar putea să vă placă și